بایگانی برچسب: s

سرسختی ذهنی چیست و چطور به‌ دست می‌آید؟

همهٔ ما در اطراف خودمان آدم های موفق زیادی را می‌شناسیم: دوستمان، همسایهٔ روبه‌رویی، افرادی‌ که در سرتاسر جهان از دستاوردهایشان در اخبار می‌شنویم یا در اینترنت از آنها مطلب می‌خوانیم. همهٔ این افراد ممکن است آدم‌های موفقی باشند که بارها به رازهای موفقیت‌شان فکر کرده‌ایم. هریک از آنها روش‌های مربوط‌ به خودشان را دارند که با آن به موفقیت رسیده‌اند. بااین‌حال، یک راز مشترک بین همهٔ افراد موفق دنیا وجود دارد و آن این است که این افراد سرسختی ذهنی دارند.

سرسختی ذهنی همان چیزی است که برای موفقیت به آن نیاز دارید

مطالعات نشان می‌دهند که سرسختی ذهنی یکی از مؤلفه‌های اصلی موفقیت است. آنجلا داکورث (Angela Duckworth) در کتاب مشهورش با عنوان سرسختی (Grit) نوشته است:

راز رسیدن به دستاوردهای برجسته، استعداد نیست بلکه ترکیبی خاص از اشتیاق و پشتکار است.

این همان چیزی است که آن را سرسختی ذهنی می‌نامیم. سرسختی ذهنی نقش مهمی در دستیابی به اهدافمان دارد.

گاهی اوقات درمسیرِ رسیدن به اهداف مان احساس خستگی می‌کنیم و به‌ جایی می‌رسیم که موفقیت برایمان ناممکن جلوه می‌کند. اینجاست که امیدمان را از دست می‌دهیم و هدفمان را رها می‌کنیم.

بنابراین می‌توان گفت سرسختی ذهنی همان توانایی چسبیدن به هدف، در زمان‌هایی است که شرایط سخت شده و موانع نمایان می‌شوند. فقط افرادی می‌توانند از موانع عبور کنند که میزان سرسختی ذهنی‌شان زیاد باشد. دیگران ممکن است به‌راحتی رؤیاهایشان را رها کنند.

سرسختی ذهنی مختص افراد خاصی نیست

خبر خوب اینکه سرسختی ذهنی چیزی نیست که فقط عده‌ای خاص از آن بهره‌مند باشند. همهٔ ما می‌توانیم این ویژگی را در خودمان ایجاد کنیم و با تقویت آن به اهدافمان برسیم. سرسختی ذهنی به ما کمک می‌کند سخت کار کنیم و به اهداف و آرزوهای بلندمدت خودمان بچسبیم.

این مفهوم به‌خوبی ویژگی‌های افراد موفق را توصیف می‌کند. برای مثال، افراد موفق همیشه سعی می‌کنند خوشی و لذت را به‌ تعویق بیندازند و سخت کار کنند. آنها در مقابله با وسوسه‌ها عالی عمل می‌کنند و همهٔ تلاششان را برای غلبه بر ترس هایشان انجام می‌دهند. شاید فکر کنید مگر آدم‌های موفق از چیزی می‌ترسند؟ مسلما بله. آنها هم می‌ترسند ولی شجاع هستند. تفاوت این‌دو از زمین تا آسمان است.

برای دست‌یافتن به سرسختی ذهنی تمرین کنید

برای تقویت سرسختی ذهنی باید ذهنیتی مثبت داشته باشید، روی دلایل کاری که می‌خواهید انجام دهید تمرکز کنید و از افرادی‌ که در کنارتان هستند تا حمایت‌تان کنند، کمک بگیرید. برای این منظور باید ۷ عادت زیر را که سبب ذخیرهٔ انرژی ذهنی‌تان می‌شود در خودتان ایجاد کنید. به شما اطمینان می‌دهیم که سرسختی ذهنی را به‌ دست خواهید آورد.

۱. همیشه طوری عمل کنید که انگار همه‌چیز تحت‌کنترل شماست

خیلی‌ها فکر می‌کنند شانس در موفقیت یا شکست نقش مهمی دارد؛ مثلا اگر موفق شوند، می‌گویند شانس با ما یار بود؛ اگر شکست بخورند می‌گویند بدشانسی آوردم.

بیشتر افراد موفق هم ممکن است به نقش شانس در موفقیت یا شکست‌شان توجه داشته باشند؛ اما فرقشان با آدم‌های معمولی این است که افراد موفق هرگز منتظر شانس نمی‌مانند و از آن طرف، هرگز نگران بدشانسی هم نیستند. بنابراین طوری عمل می‌کنند که انگار موفقیت یا شکست‌شان به‌طور کامل دست خودشان است. اگر موفق شوند، خودشان باعث آن شده‌اند؛ اگر هم شکست بخورند، باز هم خودشان مسبب آن‌اند.

اگر انرژی ذهنی‌تان را صرف نگرانی دربارهٔ اتفاقات احتمالی در آینده نکنید، آنگاه انرژی کافی برای تلاش‌کردن خواهید داشت؛ بنابراین اتفاقاتی که مطلوبتان است، رخ خواهند داد.

شانس را نمی‌توانید کنترل کنید، اما خودتان را حتما می‌توانید.

۲. چیزهایی را که نمی‌توانید تأثیری روی آنها داشته باشید، کنار بگذارید

قدرت ذهنی مانند قدرت ماهیچه‌هاست. آدمی با توانایی‌های نامحدود وجود ندارد. بنابراین به این فکر کنید که قدرت ذهنتان هم محدود است و لازم نیست توان آن را برای چیزهایی مصرف کنید که هیچ تأثیری در آنها ندارید.

برای نمونه، برخی افراد مدام نگران مسائل سیاسی هستند، برخی دیگر نگران خانواده‌شان هستند، بعضی‌ها هم دغدغهٔ گرم‌شدن کرهٔ زمین را دارند. هرچه هست، شما به آن اهمیت می‌دهید و انتظار دارید برای دیگران هم مهم باشد.

اگر واقعا مسائلی وجود دارند که نگران آنها هستید، هرکاری از دستتان برمی‌آید انجام دهید و آن را رها کنید. دیگر چرا به آن فکر می‌کنید؟ اگر در خانواده کسی مشکلی دارد، به او گوش دهید و با او همدلی کنید. اگر کمک می‌خواهد، هر کاری می‌توانید برایش بکنید. نگران طبیعت هستید، ردپای کربن خودتان را کاهش دهید و پلاستیک کمتری مصرف کنید. در کمپین‌های داوطلبانه شرکت کنید و عادت‌های خوب را انتشار دهید.

دیگر چه کاری از دستتان ساخته است؟ تا همین‌ جا کافی است. شما سهمتان را ادا کرده‌اید. خودتان را تغییر دهید و سعی نکنید دیگران را تغییر دهید. آنها تا خودشان نخواهند، تغییر نخواهند کرد.

۳. از گذشته فقط درس بگیرید، نه اینکه به خودتان سنجاقش کنید

گذشته ارزشمند است. نه‌تنها از اشتباهات خودتان، بلکه از اشتباهات دیگران هم بیاموزید.

سپس رهایش کنید.

گفتنش آسان‌تر از انجام دادنش است، قبول. اما باور کنید این به زاویهٔ دیدِ خودتان بستگی دارد. هنگامی‌که اشتباهی مرتکب می‌شوید، آن را به‌چشم فرصتی ببینید برای یادگیری چیزی‌ که نمی‌دانید. اگر هم دیگران اشتباهی را انجام می‌دهند، آن را فرصتی برای مهربانی، بخشش و درک متقابل بدانید.

مدام به گذشته‌ها فکر نکنید. گذشته نباید شما را محدود کند؛ فقط باید به شما آموزش دهد. فکر کنید و ببینید که چه‌چیزی خوب پیش نرفت؛ اما این کار را فقط برای این انجام دهید که بررسی کنید دفعهٔ بعد، شما و دیگران چه‌کار می‌توانید بکنید که این‌ بار درست پیش برود.

۴. در شادی موفقیت دیگران سهیم باشید

بسیاری از افراد موفقیت را نوعی «بازی با مجموع صفر» در نظر می‌گیرند؛ یعنی اگر او موفق است، جایی برای موفقیت من وجود ندارد و من باید از موفقیت او ناراحت باشم. این افراد تصور می‌کنند درخشیدنِ کسی باعث می‌شود دیگران به‌ چشم نیایند.

عصبانیت از موفقیت دیگران، قاتل انرژی ذهنی است: همان انرژی‌ای که می‌توانیم در جاهایی بهتر به‌ کار ببریم و از آن بهترین استفاده را ببریم، انرژی‌ای که برای سرسختی ذهنی به آن نیاز داریم.

وقتی دوستتان کاری فوق‌العاده انجام می‌دهد، این بدان معنا نیست که شما نمی‌توانید کار فوق‌العاده‌ای انجام دهید. اتفاقا موفقیت او در حوزه خودش، ممکن است مکمل موفقیت شما در حوزه فعالیت خودتان باشد. همیشه سعی کنید افراد موفق را به‌سمت خودتان بکشانید. حضور چند فرد موفق در کنار هم، می‌تواند به‌ پیشرفت کلی همهٔ شما کمک کند. اصلا اگر آدم‌های ناموفق دور و برتان باشند، ممکن است شما را هم تا سطح خودشان پایین بکشند!

۵. گله و شکایت را کنار بگذارید

کلماتی‌که به‌ کار می‌برید قدرت دارند، به‌ویژه روی خودتان. منفی باشند یا مثبت، فرقی نمی‌کند. آنها قدرتشان را روی شما و دیگران اِعمال می‌کنند.

نالیدن و شکایت‌کردن از وضعِ موجود و مشکلاتتان، همه‌چیز را بدتر خواهد کرد.

بنابراین اگر چیزی خوب پیش نمی‌رود، وقتتان را برای نالیدن تلف نکنید. آن انرژی ذهنی را برای بهتر کردن شرایط صرف کنید. به‌جای حرف‌زدن درباره اینکه چه‌چیزی خوب پیش نمی‌رود، درباره این صحبت کنید که چه کارهایی انجام دهید تا اوضاع بهتر شوند؛ حتی اگر مجبور شوید با خودتان گفت‌وگو کنید.

درباره دوستان و همکارانتان هم همین کار را بکنید. به‌جای اینکه خودتان را به شانه‌ای برای گریه‌کردن آنها تبدیل کنید، از آنها بخواهید ناله و شکایت نکنند. به آنها تفهیم کنید که دوستان خوب باید به هم کمک کنند تا مشکلات‌شان رفع شود نه اینکه با هم بنشینند و به زمین و زمان فحش بدهند!

۶. به‌فکر تأثیرگذاشتن روی دیگران نباشید

کسی‌که شما را به‌خاطر لباس‌ها، اتومبیل، دارایی‌ها و موقعیت شغلی تان دوست دارد، درواقع اشیای متعلق به شما را دوست دارد نه خودتان را. بنابراین روی این افراد انرژی ذهنی‌تان را صرف نکنید.

چنین روابطی همان‌قدر که سطحی هستند، غیرواقعی هم هستند. بنابراین خودتان باشید و به این فکر نکنید که چطور روی دیگران تأثیر بگذارید تا شما را دوست داشته باشند. آنچه شما را شادتر می‌کند، ایجاد روابط واقعی با دیگران است.

وقتی ذهنتان را از این افراد آزاد کنید، انرژی ذهنی بیشتری برای افرادی خواهید داشت که واقعا در زندگی‌تان اهمیت دارند.

۷. حساب موهبت‌هایتان را داشته باشید

هر شب، قبل‌از خاموش‌کردن چراغ، چند لحظه درنگ کنید و در آن لحظات، نگرانی درباره نداشته‌هایتان را کنار بگذارید. درباره هر چیزی که دیگران دارند و شما ندارید هم فکر نکنید.

حالا به داشته‌هایتان فکر کنید. واقعا باید شکرگزار آنها باشید، این‌طور نیست؟

وقتی این خصوصیات را در خودتان تقویت کنید، انرژی ذهنی‌ای که تاکنون هدر می‌دادید برمی‌گردد و ذخیره می‌شود. حالا هرقدر هم که به مشکل بربخورید، بازهم با انرژی زیاد پیش می‌روید و به هدفتان می‌چسبید. این همان سرسختی ذهنی است که در ابتدای مطلب، روش رسیدن به آن را قول دادیم!

حالا بنشینید و ارزیابی کنید که آیا هدفی در زندگی‌تان وجود داشته است که آن را رها کرده باشید؟ فکر می‌کنید چه عاملی باعث شد که دیگر به آن نچسبید؟ اگر سرسختی ذهنی داشتید، به آن می‌رسیدید؟  آن را با ما هم در میان بگذارید.

منبع: چطور

۵ تصور نادرستی که باعث هدر رفتن فرصت‌های زندگی‌مان می‌شود

بسیاری از کسانی که نوجوانی و جوانی را پشت سر گذاشته‌اند و وارد دوره‌ی میان‌سالی شده‌اند، معتقدند با تصور ثبات وضع فعلی، در مدیریت فرصت‌های زندگی و توجه به انتخاب دقیق اهداف خود، به‌اندازه‌ی کافی تلاش نکرده‌اند. به‌ندرت می‌توان کسی را یافت که با عاقبت‌اندیشی و چشم‌پوشی از لذت‌های آنی یا به‌تعویق‌انداختن آن لذت‌ها، خود را برای تجربه‌ی موفقیت در سال‌های آتی آماده کند. با این توضیحات، سؤال اساسی این است: «چرا پس از عبور از مرز سی‌سالگی، ناگهان چشم باز می‌کنیم و می‌بینیم هنوز دستاوردی درخور توجه کسب نکرده‌ایم؟» پرسش مهم دیگر نیز این است: «آیا راهی برای جبران آن یا امیدی برای شروع دوباره زندگی می‌توان متصور بود؟» همراه ما باشید تا پاسخ این پرسش‌ها را باهم مرور کنیم.

۱. فکر می‌کنیم همواره فرصت کافی برای آزمون و خطا داریم

به‌جرئت می‌توان گفت قسمت عمده‌ای از تصمیم‌ها و انتخاب‌های ما، پیش از این، موضوع انتخاب دیگران نیز بوده است؛ به‌عنوان مثال، ما اولین کسی نیستیم که قصد مهاجرت داریم یا اولین کسی نیستیم که می‌خواهیم شریک زندگی‌مان را انتخاب کنیم یا بخواهیم از او جدا شویم.

هیچ‌کدام از انتخاب‌های‌ ما مستقل نیست؛ به‌بیان دیگر، هر انتخاب ما، خواه‌ناخواه بر انتخاب‌های بعدی‌مان تأثیر می‌گذارد. بر همین اساس، می‌توان عمل تصمیم‌گیری را به یک زنجیر و هر انتخاب را به حلقه‌ای از این زنجیر تشبیه کرد؛ با این اوصاف، هرچه آگاهی ما بیشتر باشد، می‌توانیم از خطرات و تبعات نامطلوب انتخاب‌های نادرست، جلوگیری کنیم.

واضح است که برای موفقیت در امر تصمیم‌گیری، توجه به تجربیات مفید دیگران و استقبال از آن تجربه‌ها، بسیار راهگشا خواهد بود؛ زیرا شریک‌شدن در آموخته‌های افراد دیگر، به ما کمک می‌کند تا آسان‌تر و با سرعت بیشتری به سوی حل مسائل و تحقق اهداف‌مان حرکت کنیم. با وجود این، ذهنیت بسیاری از ما مثل سنگ، شکل‌ناپذیر و نامنعطف است؛ طوری که حتی اگر تجربه‌های زندگی به میخ‌هایی آهنین تبدیل شوند، به ذهنیت سنگی‌مان نفوذ پیدا نمی‌کنند.

برای مثال، هر سال مرگ‌ومیر افراد زیادی در سراسر کشور را به‌علت گازگرفتگی شاهد هستیم؛ اما معمولا این‌گونه مسائل، زمانی در کانون توجه ما قرار می‌گیرند که در برابر برخی از اشتباه‌ها بهایی گزاف پرداخت کنیم که تا مدت زمانی طولانی، حتی شاید تا پایان زندگی، با وجود تلاش شدید، از بند پیامدهای منفی‌شان نتوانیم خلاص شویم.

البته لازم است که در الگوبرداری از رفتار افراد صاحب‌تجربه، براساس ضابطه‌ها و معیارهای قابل‌قبول و متناسب با نیازمان عمل کنیم؛ زیرا هرکدام از ما علایق، توانمندی‌ها، مصلحت‌ها و اولویت‌های منحصربه‌فرد خودمان را داریم؛ در نتیجه، شراکت در آموخته‌ها و اندوخته‌های کسی که با عینک خاص خودش به مسائل ما نگاه می‌کند، مستعد زیان و پشیمانی است.

۲. به سرمایه‌های دیگران دل خوش کرده‌ایم

یکی از مهم‌ترین دلایل کم‌کوشی و اهمال‌کاری ما در امر تجربه‌اندوزی و عاقبت‌اندیشی، دل‌خوش‌کردن به چیزهایی است که مالکیت‌شان نه در دست ما که در اختیار دیگری است؛ مثل کسی که با تکیه بر ثروت والدین خود، از تن‌دادن به مهارت‌آموزی و تلاش برای کسب استقلال رأی و عمل، سر باز می‌زند.

کافی است چنین کسی یک لحظه به این فکر کند که در مواقعی خاص، والدین او نتوانند یا نخواهند از او پشتیبانی کنند. واقعا چه‌چیزی می‌تواند در این وضعیت بحرانی، او را استوار نگه دارد؟

به‌عنوان مثالی دیگر، فردی با تکیه به اینکه یکی از بستگان یا آشنایان دفتر خدمات ساختمانی دارد، رشته‌ی مهندسی عمران را انتخاب می‌کند. حال اگر به هر دلیل، شخص مدنظر نتواند یا نخواهد از این مهندس عمران آینده، در دفتر ساختمانی خود استفاده کند، تکلیف چیست؟

گذشته از این، باید بدانیم کمتر کسی را خواهیم یافت که بی‌عوض، سرمایه‌ی خود را در اختیار ما قرار دهد. حتی گاهی اوقات، والدین‌مان رفاه مطلوب و رشک‌برانگیزی برایمان فراهم می‌کنند، اما مشروط به اینکه مثلا با کسی ازدواج کنیم که خودشان مدنظر دارند، یا شغل و رشته‌ای را بپذیریم که خودشان پیشنهاد می‌کنند.

در این وضع، برخی از ما، حاضر نیستیم چنین انتخاب‌هایی را به والدین خود یا به هر فرد دیگر واگذار کنیم. اگر جزو این دسته از افراد باشیم، در صورت امکان، برای پرهیز از تجربه‌ی گرفتاری در چنین تنگناهایی، باید از همین الان دست‌به‌کار شویم. هیچ‌کس نمی‌داند در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد. در این میان کسی می‌تواند با رخدادهای پیش‌بینی‌ناپذیر احتمالی آینده، مؤثرتر مقابله‌ کند که در ارزیابی فرصت‌ها و گزینش آنها دقت نظر بیشتری به خرج داده باشد.

۳. با مسئولیت‌گریزی، اشتباهات خود را تکرار می‌کنیم

اگر در میان اطرافیان خود، کسی را یافتیم که بی‌چک‌وچانه، به اشتباه‌های خود اقرار کرده و برای جبران آنها تلاش می‌کند، شایسته است که قدر او بدانیم. اگر گفته شود: «اقرار به اشتباه، از اشتباه‌نکردن دشوارتر است.» به‌سادگی نمی‌توان صحت این حکم را زیر سؤال برد؛ زیرا پذیرفتن اشتباه، لااقل در ظاهر، ما را در موضع ضعف و سلطه‌پذیری قرار می‌دهد؛ همچنین مسئولیت جبران اشتباه و پرهیز از تکرار آن را بر دوش ما می‌گذارد. ما با توسل به مکانیسم‌های دفاعی، آگاهانه یا ناآگاهانه می‌کوشیم از پیشامد چنین وضعی دوری کنیم. اما به فرض جَستن از بند مسئولیت‌پذیری، آیا حذف مسئله، موجب حل‌وفصل آن می‌شود؟

کسی که از پذیرفتن مسئولیت امتناع می‌کند، برای آسودگی و عافیت‌خواهی خود یک قدم مثبت برداشته است؛ اما عاقبت، بهای این امنیت‌طلبی و تن‌پروری را به هر طریق ممکن خواهد پرداخت. از مهم‌ترین نشانه‌های ابتلا به چنین عارضه‌ای، گَزیده‌شدن متعدد از یک سوراخ است. در این حال، گویی مسائل حل‌نشده‌مان مثل یک لشکر نادیدنی، ما را محاصره کرده‌اند، و ما نیز برای خروج از این وضع، مدام با چشمان بسته به در و دیوار می‌زنیم. بی‌تردید نتیجه‌ی اسارت در این چرخه‌ی رفتاری، سرگردانی، واماندگی و فرسودگی است.

آنگاه، در ادامه‌ی این وضع، به بازی‌کردن نقش قربانی روی می‌آوریم. همواره خود را بازنده و مظلوم جلوه می‌دهیم تا با ایجاد احساس گناه در دیگران، حل مسئله را به آنها واگذار کنیم.

این یک مکانیسم دفاعی و یک ابزار کنترل است. در این صورت، وقتی چنین چکشی به‌دست می‌گیریم، خواسته یا ناخواسته همه را به‌شکل میخ می‌بینیم؛ طوری که در گردهمایی‌ها و دورهمی‌ها قصه‌ای تکراری برای تعریف داریم. گله می‌کنیم که این روزها همه میخ شده‌اند!

۴. به حرف مردم بیش از اندازه اهمیت می‌دهیم

به گفته‌ی حافظ: «هرکسی بر حَسَب فکر، گمانی دارد». واقعیت آن است که نه قرار است دیگران را شبیه خود کنیم، نه لازم است خود مشابه آنها بشویم؛ اما چرا بسیاری از ما، مشتاق پیچیدن نسخه برای دیگران یا دریافت تأیید از ایشان هستیم؟

در جواب باید گفت ظاهرا تأیید دیگران، سند خدشه‌ناپذیری برای صحیح بودن عقیده و عملکرد فعلی ماست. هرکس ما را تأیید می‌کند، گویی زیر برگه‌ی عقیده و عملکرد ما را مُهر می‌زند. چه بسیار فرصت‌ها و سرمایه‌هایی که به باد فنا داده‌ایم یا می‌دهیم تا تأیید دیگران را دریافت کنیم.

تأیید دیگران به ما القا می‌کند که ما پذیرفتنی و خواستنی هستیم. این مسئله، ما را از تلاش و تقلا و تردید در عقاید و تصحیح عملکردمان بازمی‌دارد. به گفته‌ی  David Mcraney نویسنده‌ی کتاب You are not so smart: «ذهن انسان، بیشتر به‌دنبال امنیت می‌گردد تا واقعیت. و امنیت از تأیید دانسته‌های قبلی حاصل می‌شود.»

همچنین، نقل به مضمون، بنا بر گفته‌ی برتراند راسل: «بسیاری از ما به مسیر اشتباه خود ادامه می‌دهیم؛ چون برایمان دشوار است به تاول‌های کف پای خود بگوییم مسیر را اشتباه آمده‌ایم.»

۵. به‌جای موفق‌شدن دنبال موفق‌بودن هستیم

یکی از مهم‌ترین عوامل پریدن‌مان از این شاخه به آن شاخه، ناآشنایی با انگیزه‌های واقعی‌مان است. ما گم‌کرده‌ای داریم که هربار نشانه‌های وجود آن را در چیزی یا در جایی تشخیص می‌دهیم. بعد که به آن نزدیک می‌شویم، می‌فهمیم انگار چندان هم هدف خوشایندی را نشان نکرده‌ایم. باز شبحی از گم‌کرده‌ی خود را در چیز دیگری می‌بینیم و بی‌برنامه به‌سمت آن کوچ می‌کنیم. با گذشت زمان، در صورت استمرار این عادت رفتاری‌مان، ناگهان چشم باز می‌کنیم و می‌بینیم زمان و انرژی خود را هدر داده‌ایم؛ ولی همچنان هزار کار ناتمام و هزار آرزوی ناکام‌ داریم.

برخی از افراد به گفته‌ی حافظ به خود نهیب می‌زنند: «بِطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد». اما برخی دیگر در سراشیبی نابودی و تباهی فرو می‌افتند. یا منزوی می‌شوند یا متوقع. شاید هم به نصیحت‌کننده‌هایی تبدیل شوند که انتظار دارند فرزندان یا بازماندگان‌شان به‌جای آنها موفق شوند.

عده‌ای دیگر، باز به اشتباه خود ادامه می‌دهند؛ درحالی‌که به‌ظاهر فکر می‌کنند مشغول جبران گذشته‌اند؛ اما غافل از اینکه در بسیاری از موارد، نمی‌توان ره صدساله را یک‌شبه رفت؛ زیرا موفقیت یک فرایند است نه یک رخداد.

به‌عنوان مثالی عینی و ملموس، فرض کنید یک خانم چهل‌ساله، تا به این سن، به ازدواج و فرزندآوری بی‌اعتنا بوده یا به هر دلیل، در به‌دست‌آوردن چنین موقعیتی ناموفق بوده است؛ اما اکنون، پس از ازدواج، آیا می‌تواند با هدف به‌دنیاآوردن فرزندان بیشتر، طی بارداری‌های متعدد، متوقع باشد که به‌جای نُه ماه، در عرض دو ماه وضع حمل کند؟

گاهی اوقات، ازدست‌دادن فرصت‌ها، دایره‌ی انتخاب‌های ما را چنان محدود می‌کند که حتی تصور خروج از این محدودیت‌ها، ناممکن به‌نظر می‌رسد.

منبع: چطور

۵ استراتژی که یادگیری شما را افزایش می‌دهد

تقریبا تمام موفقیت‌ها و دستاوردها با استفاده از راهبردهای متفکرانه و بلند‌مدت و اقدامات پیوسته و مناسب حاصل شده است. شاید برای شما این سؤال پیش آمده باشد افرادی که به‌سادگی مفاهیم جدید را یاد می‌گیرند از چه روش‌ها یا راهکارهایی برای این منظور استفاده می‌کنند. برای دانستن جواب این سؤالات در ادامه با ما همراه باشید.

از آنجایی که بیشتر مردم «شکست‌خوردن» و «تلاش و کار سخت» را دوست ندارند، این موضوع که یک روش هوشمندانه می‌تواند باعث پیروزی شود، واقعا برای مردم جالب است.

در طول تاریخ، داستان‌های بسیاری با مضمون برتری قدرت ذهن نسبت به توانایی جسمی در میان مردم رواج داشته است که یادآور استفاده‌ی قهرمان‌های اسطوره‌ای از فنونی مختلف برای غلبه بر حریف قوی‌تر از خود است که از آن جمله می‌توان به دیوید و گلاپات، اودیسه و سیکلوپس، پرسئوس و مدوزا تیسوس و… اشاره کرد.

«راه‌حل‌های فوری» اغلب وجود ندارند

همه‌ی ما می‌خواهیم طی یک نسخه‌ی شفابخش یک شبه پولدار شویم یا یک شبه ۳۰ کیلو وزن کم کنیم اما این موارد جز با برنامه‌ریزی بلند‌مدت و استفاده از راهبردهای مناسب و پیوسته به‌دست نمی‌آیند. حتی اگر شما از بهترین روش‌های ممکن برای رسیدن به اهداف‌تان استفاده کنید، اما باز هم در کوتاه‌مدت به هدف خود نمی‌رسید.

راهبرد بدون شیوه و روش، در واقع آرام‌ترین مسیر رسیدن به پیروزی است و شیوه و روش بدون راهبرد نیز همان سروصدای قبل از شکست است. (سان تزو از کتاب هنر جنگ)

روش‌ها به‌تنهایی نیز می‌توانند مؤثر باشند اما اگر بخواهیم به اهداف بزرگ خود دست یابیم، باید این روش‌ها را در قالب راهبردهای بلندمدت اجرایی کنیم. به‌طور کلی راهبردها باید تکمیل‌کننده‌ی طرح کلی شما باشند نه اینکه آن را تضعیف کنند یا جایگزین آن شوند. تکیه‌ی بیش از اندازه روی روش‌ها، نشانه‌ی این است که راهبرد درستی برای رسیدن به هدف وجود ندارد.

در ادامه، به معرفی بهترین روش‌ها و راهبردهای یادگیری در بلند‌مدت می‌پردازیم. با ما همراه باشید.

خود را در موقعیت پیروزی تصور کنید (راهبرد)

همواره سخت‌ترین بخش رسیدن به هدف، شروع کار است. اگر موضوعات انحرافی یا کارهای غیرضروری در اطراف شما زیاد باشد، در نتیجه انگیزه‌ی شما برای شروع یک کار جدید بسیار پایین می‌آید.

برای غلبه بر این مشکل، برخی از افراد از روش‌های مختلفی استفاده می‌کنند که می‌توان به خاموش‌کردن گوشی، و درنظر گرفتن جایزه برای اتمام کار اشاره کرد. البته این روش شاید برای درس‌خواندن اجباری بی‌تأثیر باشد، چراکه این روش‌ها در بلندمدت جوابگو نیستند. در واقع در این مثال خاص، بی‌تناسبی روش مورد استفاده با حل مشکل، به این برمی‌گردد که به مشکل واقعی توجه نشده است.

به‌عنوان مثال به‌جای اینکه خود را با انگیزه‌ی پایین مجبور به انجام کاری کنید، بهتر است رویکرد خود را تغییر بدهید و با روش‌هایی به افزایش انگیزه‌ خود برای انجام کاری بپردازید که از آن جمله می‌توان به خواب کافی، ورزش، تغذیه‌ی مناسب، برنامه‌ریزی زمان‌های مطالعه، بررسی روزانه‌ی میزان دست‌یابی به اهداف اشاره کرد.

اگر شما خود را در موقعیت موفقیت قرار دهید، فقط به استفاده از یک روش هوشمندانه نیاز ندارید و تنها با انجام‌دادن کارها طبق روال عادی به موفقیت دست پیدا می‌کنید.

استفاده از تمام قوا (روش)

همیشه قرارگرفتن در بهترین موقعیت خوب است اما برای موفقیت کافی نیست، زیرا انجام کاری که شما می‌دانید درست است، گاهی سخت به‌نظر می‌رسد.

روش مورد علاقه‌ی من برای غلبه بر بی‌انگیزگی و بی‌میلی در انجام کارها، روشی است به نام تعویق طبقه‌ای. این روش را پروفسور دانشگاه استنفورد ابداع کرده است. در این روش، میزان انگیزش فرد برای انجام یک کار با توجه به جذابیتش طبقه‌بندی می‌شود. در واقع، با این کار از به‌تعویق‌افتادن کارهای اولویت‌دار اجتناب می‌شود. به‌عنوان مثال، کنترل و بررسی ایمیل، مرتب‌کردن فایل‌ها یا تمیزکردن خانه در اولویت فرد برای انجام یک کار مهم قرار نمی‌گیرد.

برای چیزهایی تلاش کنید که ارزش جنگیدن داشته باشند (راهبرد)

مطالعه‌ی درس‌هایی مثل فیزیک، زیست‌شناسی و دیگر دروسی که در زندگی روزمره‌ی شما کاربرد چندانی ندارند ممکن است وقت شما را برای یادگیری موارد مهم‌تر تلف کنند. عمر انسان محدود است و در برخی موارد، شما باید بین یادگیری این علوم غیرضروری یا یادگیری مفاهیم عمیق‌تر که در زندگی یا آینده‌ی کاری شما به‌دردتان می خورد، یکی را انتخاب کنید.

به‌یاد داشته باشید که شما باید این تصمیمات را هوشمندانه بگیرید. به یادگیری علومی بپردازید که در آینده به دردتان می‌خورد؛ علومی را یاد بگیرید که در زندگی یا کارتان به شما کمک می‌کنند یا حداقل باعث افزایش اطلاعات عمومی شما می‌شوند و شما را قادر می‌سازند تا در جمع دوستان، حرفی برای گفتن داشته باشید. هرگز وقت خود را برای یادگیری درس‌هایی که از یادگیری آنها لذت نمی‌برید یا به کارتان نمی‌آید تلف نکنید. اگر درسی را با اشتیاق دنبال کنید، به‌یقین سریع‌تر آن را یاد می‌گیرید و آن را نیز به‌خوبی اجرا می‌کنید.

ماشین تبلیغاتی (روش)

متأسفانه گاهی شما باید درس‌هایی را یاد بگیرید که برای‌تان جذابیتی ندارند. این موضوع، بسیاری از افراد را می‌رنجاند اما روش‌هایی برای غلبه بر آن وجود دارد.

در مبارزاتی شرکت کنید که می‌دانید در آن برنده هستید (راهبرد)

برخی افراد عادت دارند تا مطالعات خود برای یادگیری را به‌تعویق بیندازند. سپس به دنبال راه‌هایی می‌گردند که در کمترین زمان ممکن حجم زیادی از مطالب را یاد بگیرند اما عده‌ای دیگر نیز هستند که به مطالعه‌ی چند ساعت در روز اما به‌طور پیوسته و با تمرکز بالا اعتقاد دارند.

اگرچه ممکن است با استفاده از روش‌هایی بتوان برخی موارد ناممکن در یادگیری را به‌صورت فشرده ممکن کرد، این سبک یادگیری هرگز توصیه نمی‌شود. پیاده‌روی آرام و پیوسته در یک ماراتن بسیار ساده‌تر از این است که مسیری را با سرعت طی کنیم و سپس به استراحت بپردازیم. به عبارت دیگر، هرگز کارها را تلنبار نکنید؛ بلکه آنها را به بخش‌های منطقی که توان انجامش را دارید تقسیم کنید و سپس هر بخش را انجام دهید.

در مبارزاتی بجنگید که می توانید پیروز شوید (روش)

گاهی اوقات، زندگی حیرت‌انگیز می‌شود و این‌طور به نظر می‌رسد به‌جای اینکه ما برنامه‌های خود را کنترل کنیم، در واقع آنها ما را کنترل می‌کنند. خوشبختانه راه‌هایی برای کنترل چنین وضعی وجود دارد.

اگر می‌دانید ممکن است برنامه‌‌ی پیش‌بینی‌ناپذیری برای‌تان رخ دهد، می‌توانید مهلت بیشتری به خودتان بدهید، برنامه‌ریزی را بر اساس ورودی (زمان، صفحاتی که باید بخوانید و…) انجام دهید یا برنامه‌تان را براساس اتفاقات غیرمنتظره تنظیم کنید.

زمین جنگ خود را انتخاب کنید (راهبرد)

مدرسه به ما یاد داد که یادگیری یک مفهوم، با نشستن در کلاس، خواندن یک کتاب، انجام تکالیف و حفظ‌کردن برخی مفاهیم درسی به‌دست می‌آید اما این تصور کاملا اشتباه است، زیرا امروزه، محتوای غنی در هر جایی وجود دارد و الزاما افراد در مدرسه مفاهیم جدید را یاد نمی‌گیرند.

هرگز خود را به روش‌های سنتی یادگیری محدود نکنید. در سایت‌های مثل یوتیوب، ادیبل، کورس ارا و… به‌دنبال محتوای آموزشی خوب باشید و از کتابخانه‌های آنلاین، کتاب و مقاله بگیرید و مطالعه کنید. در گروه‌های علمی حضور فعال داشته باشید. در کلاس‌های خارج از برنامه‌ی کلاسی ثبت نام کنید و مفاهیم جدید را بیاموزید.
راه‌های زیادی برای یادگیری است و بهانه‌ای برای استفاده‌نکردن از خلاقیت وجود ندارد.

موقعیت خود را تقویت کنید (روش)

هنگامی که بهترین محیط و محتوا را برای اهداف‌تان پیدا کردید، زمانی را در برنامه‌ی خود به مطالعه اختصاص بدهید.

این زمان را می‌توانید به گوش‌دادن پادکست یا مطالعه‌ی قبل از خواب اختصاص دهید. اگر بتوانید مطالعه را به‌طور پیوسته انجام دهید، آنگاه ادامه‌ی آن برای‌تان بسیار آسان می‌شود.
همچنین اگر لازم است برای یادگیری خود کمی نیز هزینه کنید (برای مثال خرید هدست برای گوش‌دادن به پادکست‌ها) حتما این کار را انجام دهید.

شما بزرگ‌ترین دارایی خود هستید و مطمئن باشید که این خرید ارزشش را دارد.

از تسلیم‌شدن خجالت نکشید (راهبرد)

اگر مطالعه‌ی شما در زمینه‌ی یک کتاب، موضوع، پروژه یا یک زبان است، باید بدانید که تسلیم‌شدن همیشه به‌معنای شکست‌خوردن نیست. گاهی اوقات شما درباره‌ی سطح دشواری، محدوده‌ی زمانی لازم یا مزیت‌های یک تلاش قضاوت اشتباهی می‌کنید.

در زمان‌های مختلف، اولویت‌ها و علایق تغییر می‌کنند یا شرایط اقتضا می‌کنند که مجددا زمان و انرژی بگذارید.

شرایط هرچه که باشد، از کناره‌گیری نترسید. تحصیل اتفاقی مادام‌العمر است و هر روز فقط یکی از جنگ‌های پیش روست.

شاید تسلیم به‌معنای پیروزی نباشد اما یک شکست جبران‌ناپذیر نیز نیست.

عقب‌نشینی روشمند

هنگامی که خواستار تسلیم نیستید اما از طرفی ادامه‌ی مسیر نیز برای‌تان ممکن نیست، می‌توانید به عقب‌نشینی روشمند متوسل شوید. اگر مدت زمان زیادی مطالعه کرده‌اید، بهتر است به خود استراحت دهید. اگر به مشکل بزرگی در جایی از مطلب برخورده‌اید، بهتر است جای دیگری را بخوانید.

یک گام به عقب بردارید و آماده‌تر و قوی‌تر برگردید.

این توصیه در مقیاس‌های بزرگ‌تر نیز کاربرد دارد. اگر چند روز را از دست داده‌اید، نگران نباشید؛ بهتر است اهداف‌تان را اصلاح کنید یا برنامه‌تان را گسترش دهید.

بدیهی است که عقب‌نشینی روشمند ایدئال نیست، اما اگر به شما فرصتی برای مبارزه‌ی مجدد بدهد، مطمئن باشید که ارزشش را دارد.

منبع: چطور