آیا پیادهروی در طبیعت به سلامتی ما کمک میکند یا اینکه تنها یک سرگرمی ساده به حساب میآید؟ برخی افرادی که با فواید پیادهروی آشنا هستند باور دارند که فرقی نمیکند کجا پیادهروی کنند؛ در طبیعت، در باشگاه یا در خانه. اما این باور اشتباه است و پیادهروی در طبیعت میتواند فواید شگفتانگیزی برای سلامت جسم و روح افراد داشته باشد. پس دفعه بعد که کسی شما را برای پیادهروی در طبیعت (هایکینگ یا پیادهگردی) دعوت کرد، از این درخواست برای کمک به سلامتیتان تشکر کنید؛ چرا که فواید بینظیری برای سلامت روان و جسم شما دارد. همراه ما باشید. در ادامه با مهمترین فواید پیادهروی در طبیعت برای سلامت ذهن و جسم بیشتر آشنا میشوید. همچنین چند راهبرد را میخوانید که به شما کمک میکنند پیادهروی در طبیعت را در برنامههایتان بیشتر کنید.
فواید پیادهروی در طبیعت
۱. افزایش تناسب اندام
تنها یک ساعت پیادهروی در طبیعت بسته به میزان شیب و وزن بارتان میتواند موجب سوزاندن بیش از ۵۰۰ کالری انرژی شود. پیادهروی در گذرهای خاکی و چمنزارها نسبت به پیادهروی بر روی آسفالت و بتن، فشار کمتری به زانو و قوزک پا وارد میکند. با انتخاب مسیرهای شیبدارتر، روند کاهش وزن و تناسب اندام نیز سرعت خواهد گرفت. با اینکار نه تنها کالری سوزی بیشتر خواهد شد، بلکه تحقیقات نشان میدهند که حضور در ارتفاعات، خود نیز میتواند به لاغری کمک کند.
۲. کنترل کامل تمرینات
با پیادهروی در طبیعت، خودتان میتوانید شدت فعالیت فیزیکیتان را مشخص کنید. چه قصد عبور از مسیرهای راحت را داشته باشید و چه بخواهید از مسیرهای سخت و کوهستانی عبور کنید، تعیین همهٔ اینها با خودتان است. خودتان میتوانید سرعت و مسافتتان را مشخص کنید. میتوانید تصمیم بگیرید که پیادهروی سادهای در هنگام غروب داشته باشید یا مسیری سخت و طولانی را طی کنید. دیگر نیازی نیست به حرفهای مربیتان گوش کنید که از شما میخواهد سختتر تلاش کنید.
۳. ایجاد هماهنگی در کل بدن
پیادهروی منظم میتواند به بدن شکل بهتری ببخشد؛ اما پیمودن مسافتهای پرشیب و صخرهای میتواند تمرین کاملی برای کل بدنتان باشد. طیکردن این مسیرها، به تقویت ماهیچههای تمام بدنتان بهویژه نیمتنهٔ پایینی بدن و تقویت ماهیچههای چهارسر ران، سرینی و همسترینگ منجر میشود. با حمل کولهپشتی نیز میتوانید استقامت و قدرت نیمتنهٔ بالاییتان را افزایش دهید.
۴. کمک به پیشگیری و کنترل دیابت
پیادهگردی در مسیرهای معمولی میتواند با کاهش قند خون به پیشگیری و کنترل دیابت کمک کند. پیادهروی در طبیعت، عضلاتتان را بهخوبی تمرین میدهد و موجب میشود گلوکز موجود در جریان خون به انرژی تبدیل گردد.
۵. کمک به کاهش فشار خون و کلسترول
پیادهگردی منظم در مسیرهای آسان میتواند به کاهش فشار خون و کاهش کلسترول کمک کند و در نتیجه خطر بروز بیماریهای قلبی، دیابت و سکته مغزی را کاهش دهد. پیادهگردی در سراشیبی میتواند موجب تأثیر دوبرابری بر کاهش قند خون و بهبود مقاومت گلوکز شود.
۶. هایکینگدرمانی
طبق برخی مطالعات، فواید فیزیکی پیادهروی در طبیعت بیش از کمک به سلامت قلب و عروق است و حتی میتواند به بهبود و ریکاوری بیماران مبتلا به سرطان نیز کمک کند. براساس مطالعۀ منتشر شدهای در مجلهٔ بینالمللی پزشکی ورزشی، هایکینگ در مسافت طولانی میتواند ظرفیت آنتیاکسیداتیو را افزایش دهد و به مبارزه با بیماری در خون بیماران سرطانی کمک کند. مطالعهٔ دیگری نشان داد بهبود یافتگان از سرطان سینه که بهطور منظم پیادهگردی میکردند، باور دارند که این فعالیت فیزیکی در فرآیند درمان سرطان آنها مؤثر بوده است.
۷. حضور در فعالیتهای اجتماعی
معمولا افراد با دوستانشان در طبیعت پیادهروی میکنند. ملاقات منظم آخر هفته یا طی کردن مسیر طولانی همراه با دوستان میتواند علاوه بر بهبود سلامتی جسمی به تقویت ارتباط با دیگران نیز کمک کند. همچنین قرار گرفتن در جمعهای بزرگتر، شما را تشویق میکند که این عادت را در زندگیتان نهادینه کنید. پیادهروی در طبیعت برایتان دیگر به سختیِ گذشته نخواهد بود و راحتتر آن را انجام میدهید.
۸. افزایش خلاقیت
مطالعهای نشان داده است که گذراندن وقت در بیرون از خانه، توجه، خلاقیت و مهارت حل مسئله را حدود ۵۰ درصد افزایش میدهد. نویسندگان مطالعه اشاره کردند که نتایج این دستاورد با خاموش کردن ابزارهای فناوری میتواند در یک سطح باشد. پژوهشگران دانشگاه استنفورد همچنین دریافتند که راه رفتن بیش از نشستن به افزایش خلاقیت کمک میکند.
۹. افزایش سطح خوشحالی و از بین بردن افسردگی
تحقیقات نشان دادهاند که پیادهروی در طبیعت میتواند درمان کمکی برای بهبود افسردگی مزمن باشد. همچنین این فعالیت میتواند الهامبخش کسانی باشد که به دنبال سبک زندگی فعالتری هستند.
۱۰. ارتباط با طبیعت
بودن در طبیعت، دوری از زندگی روزمره و تکنولوژی میتواند به افراد اجازه دهد که با طبیعت ارتباط بهتری برقرار کنند. این امر به افزایش حس آرامش و تندرستی منتهی میشود.
راهبردهایی برای برخورداری بیشتر از فواید پیادهروی در طبیعت
آرام شروع کنید: بهتر است ابتدا از مسیرهای آسانِ محلی برای پیادهگردی استفاده کنید. بهمرور میتوانید مسیرهای سختتر و ناهموارتر را انتخاب کنید.
مسیرهای شیبدارتر را انتخاب کنید: افزایش شیبِ مسیر تأثیر چشمگیری بر افزایش ضربان قلب و افزایش کالری سوزی دارد. افزایش شیب بین ۵ تا ۱۰ درصد میتواند کالری مصرفی را بین ۳۰ تا ۴۰ درصد افزایش دهد.
مسیرهای ناهموار را انتخاب کنید: انتخاب مسیرهای ناهموار باعث میشود عضلات سختتر کار کنند و استقامت و تعادلتان افزایش یابد.
کولهپشتیتان را سنگین کنید: بهتر است با قرار دادن چیزهایی در کولهپشتی، وزن آن را افزایش دهید. برای این کار، آب گزینهٔ خوبی است. افزایش وزن کولهپشتیتان به مقدار ۵ تا ۷ کیلوگرم میتواند میزان کالری مصرفیتان را ۱۰ تا ۱۵ درصد افزایش دهد و به تقویت عضلات پشتتان کمک کند.
شرایط هایکینگ را بازسازی کنید: در روزهایی که فرصت کافی برای هایکینگ ندارید، میتوانید در مسیرهای شیبدار و با کولهپشتی پیادهروی کنید تا همچنان مهارت پیادهگردی و آمادگی بدنیتان را حفظ کنید.
نکاتی برای افزایش ایمنی
یک نفر را همراه خود ببرید. بهتر است پیادهروی در طبیعت را تنها نروید. یک نفر یا یک گروه میتواند به شما در مسیریابی کمک کند و در صورت آسیبدیدگی، همراهتان باشد. هرچه مهارتتان افزایش یابد، با خیال راحتتری میتوانید بهتنهایی پیادهگردی کنید.
خودتان را پیش از رفتن کاملا آماده کنید: ابتدا با نقشهٔ منطقه آشنا شوید، وضعیت آب و هوا را بررسی کنید و متناسب با آن، لباس و وسایل بردارید. اگر احتمال بروز طوفان وجود دارد، بهتر است از برنامهریزی خود برای پیادهگردی چشمپوشی کنید.
دنیای امروز تا حد زیادی با تکنولوژی پُر شده است و کمتر کسی میتواند از این امکانات رو به پیشرفت استفاده نکند. حتما شما هم از جمله کاربران این دنیای جذاب هستید. آیا تا به حال دچار حواسپرتی دیجیتال شدهاید؟ طوری که انگار زمان از دستتان در رفته است و نمیدانید چند ساعت با گوشی یا کامپیوتر خود سرگرم بودهاید؟ شاید فکر کنید که کاش راهی برای از بین بردن اثرات منفی حواسپرتی دیجیتالی وجود داشت و میزان شادی، سلامتی و خلاقیت را در زمان استفاده از این امکانات بالا میبرد. در این مقاله، رویکردهایی کاربردی، جالب و بسیار مؤثر در این مورد مطرح شده است. با ما همراه باشید.
آیا باید همیشه آنلاین باشیم؟
بسیاری از ما در طول شبانهروز از دستگاههای دیجیتال مختلفی استفاده میکنیم. هرکدام از این دستگاهها بهطریقی ما را از رسیدن پیامهای جدید مطلع میکنند. اعلانهای ناشی از برنامههای مختلف در رایانه شخصیمان، صدای زنگ گوشی هوشمند یا هشدار لرزشی ساعت هوشمندی که به مچ دستمان بستهایم، بهشکل مداوم ما را ترغیب میکنند تا پیامها و اعلانهای جدید را بررسی کنیم و بهقول معروف، همیشه «آنلاین» باشیم.
این سبک زندگی در عصر دیجیتال اثرات نامطلوبی بر خلاقیت، بهره وری و سلامت ذهن و جسم ما دارد و بههمیندلیل نگرانیهایی ایجاد کرده است. در نتیجه، بهتدریج شاهد افزایش تعداد افرادی هستیم که ما را تشویق میکنند با فاصله گرفتن از ارتباطات دیجیتالی، بیشتر بهدنبال برقراری ارتباطات آفلاین باشیم و درباره زمانی که برای کار با دستگاههای دیجیتال از جمله رایانه و تلفنهمراه صرف میکنیم بیشتر فکر کنیم.
تعادل، تعادل و باز هم تعادل!
طرزفکر فاصله گرفتن از ارتباطات دیجیتالی کاملا عاقلانه است و همه میتوانند از آن حمایت کنند؛ اما توجه به این نکته نیز مهم است که کسانی که کسب و کار آنها به فنّاوریهای دیجیتال وابسته است (بهویژه شرکتهای بازاریابی دیجیتال که با مشتریانی از سراسر جهان کار میکنند)، نمیتوانند بدون ارتباط دیجیتال کار کنند (گذشته از اینکه خوشایندشان هم نیست).
جالب اینکه کسبوکار شرکتهای بازاریابی دیجیتال بر این اساس بنا شده است که به برندهای مختلف، از استارتاپ های سمج گرفته تا پیشگامان صنایع شناختهشده، کمک کند تا بتوانند در عصر دیجیتال پیشرفت کنند. یک گزارش تحقیقاتی که اوایل امسال یکی از تیمهای بازاریابی دیجیتال منتشر کرد، دربردارندۀ یافتههایی است که نشان میدهد چطور برندها میتوانند با استفاده از فنّاوری، در پیدا کردن مشتری، درگیر کردن و نیز حفظ مشتری بهتر عمل کنند. با اینکه در دنیای دیجیتال زندگی میکنیم، اما برقراری تعادل همچنان اهمیت دارد. با برقراری تعادل میتوانیم قدردان نقش ارزشمندی باشیم که فنّاوری در زندگی شخصی و شغلیمان ایفا میکند؛ در عین حال، علاوه بر اینکه از اثرات منفی آن دور میمانیم، از شادی، سلامتی و خلاقیت بیشتری بهرهمند خواهیم شد.
کتاب مقیاس زندگی، راهکاری برای دور شدن از حواسپرتی دیجیتال
ردّپای این تعادل بخصوص را میتوان در کتاب پرفروش «مقیاس زندگی» (Lifescale) اثر برایان سولیس (Brian Solis) متخصص انسانشناسی دیجیتال (digital anthropologist) یافت. اگر بگوییم که این کتاب پر از یافتههایی ارزشمند، تأملبرانگیز و حتی عمیق است، چندان بیراه هم نگفتهایم. نحوه تقریر نویسنده هم درست مانند پیامی که انتقال میدهد، با شوخ طبعی همراه است، کاملا عملی و بینهایت جذاب است. او در کتابش از تصاویر و نقشههایی سرگرمکننده و در عین حال فوقالعاده استفاده کرده است؛ بخشهایی را در بین متن گنجانده است که از نظر گرافیکی الهامبخش هستند و سایر جلوههای هنری را هم در آن به کار برده است. [آنچه که سبب جذابیت شیوه بیان آقای سولیس میشود روشی است که او برای نشان دادن خلاقیتش استفاده میکند، خلاقیتی که آن را با ابزارهایی کاملا عملی و ملموس به ما ارائه میکند.]
با این زمینه ذهنی، در این مطلب برخی از پندهای آموزندۀ این کتاب برای دو ماندن از حواسپرتی دیجیتال و داشتن زندگی شاد، سالم، خلاقانه و هدفمند در دنیای فنّاوریمحور امروز را به شما ارائه میکنیم.
انکار حواسپرتی دیجیتال راحت است
در دنیایی که فناوری مزایای زیادی را به ما عرضه میدارد، بهسختی میتوان دردسرهای ناشی از آن را بهروشنی دید. سولیس ما را وادار میکند که درباره رابطهای که با فنّاوری داریم با خودمان روراست باشیم. حتی اگر شده باید بهدقت احساسات و انگیزههایمان را بررسی کنیم تا بتوانیم فهرستی صادقانه از عادتهای دیجیتالمان تهیه کنیم.
سولیس مینویسد: «هنگامیکه پای منطق به میان میآید، تلاشهای ما برای رهایی از چنین شرایط سختی، اغلب به انکار میانجامد. همۀ انواع حواسپرتیهای مربوط به فنّاوری این کار را برایمان راحتتر میکنند؛ چرا که آنها طوری طراحی شدهاند که مفید و آموزنده به نظر برسند.»
فهمیدن اینکه آیا فنّاوری مفید است یا مضر، آموزنده است یا بیهوده، کاملا به نحوۀ استفاده ما از آن بستگی دارد.
حواسپرتی دیجیتال خلاقیت را از بین میبرد
خلاقیت یکی از اصلیترین صفات انسانی و در واقع یکی از ارزشمندترین مهارتها برای خلق و ایجاد چیزهاست. هنگامیکه دچار حواسپرتی دیجیتال میشویم (یعنی زمانیکه مراقب نحوۀ استفادهمان از فنّاوری نیستیم)، خلاقیتمان کاهش مییابد یا در مجموع از دست میرود.
وقتی خلاقیتمان را بهدلیل حواسپرتی دیجیتال از دست میدهیم، واقعا چه اتفاقی میافتد؟ سولیس برای درک بهتر این موضوع از یک فیلم کوتاه انیمیشن به نام «همانند» (Alike) استفاده میکند. این فیلم داستان پدر و پسری است که در آن، پدر بهرنگ آبی و پسر بهرنگ نارنجی است. این دو در دنیایی زندگی میکنند که چشماندازش تقریبا خاکستری است و ساختمانها و مردم آن هم بهرنگ خاکستری هستند. هرچه پدر و پسر از ابعاد خلاقانه و «رنگارنگ» زندگی دورتر میشوند و با بیمبالاتی به اصول یکنواختی که برایشان مقرر شده است خو میگیرند، بیشتر و بیشتر شبیه رباتها رفتار میکنند و رنگهای با طراوتشان آرامآرام در رنگ خاکستری محو میشود.
بهگفتۀ سولیس، «واضح است که خلاقیت هدیۀ نادری نیست که فقط برخی افراد خوششانس از آن لذت ببرند؛ خلاقیت بخشی طبیعی از تفکر و رفتار انسان است. در بسیاری از ما، این خلاقیت (بهخاطر حواسپرتی دیجیتال) به بنبست میرسد؛ اما میتوان سدّ پیشِروی آن را برداشت. به جریان انداختن دوبارۀ خلاقیت میتواند پیامدهای مثبت زیادی برای خودتان، سازمانی که در آن کار میکنید و جامعهتان داشته باشد.»
هدف، بهترین راه مقابله با حواسپرتی دیجیتال
هنگامیکه هدفی کاملا مشخص داریم، خیلی راحتتر میتوانیم حواسپرتیهای دیجیتال را که به ما و هدفمان کمکی نمیکنند شناسایی کنیم و از آنها خلاص شویم.
سولیس مینویسد: «هنگامی که از حواسپرتی رو برگردانیم و روی تعیین اهداف و دستیابی به آنها تمرکز کنیم، احساس توانایی و موفقیت میکنیم. همچنین، داشتن هدف ما را از تمرکز بر چیزهای مخرب بازمیدارد و سبب میشود احساس کنیم بخشی از چیزی بزرگتر در پیرامونمان هستیم. هدف داشتن ما را از قید و بند افکار منفی درباره خودمان و گذشتهها رها میکند و وادارمان میکند در مسیر روبهرو و آینده باقی بمانیم و به این فکر کنیم که در چه چیزهایی میتوانیم سهممان را ادا کنیم.»
در دنیای فنّاوریمحوری که بهراحتی میتوان دچار حواسپرتی دیجیتال شد، «مقیاس زندگی» راهنمایی کاربردی برای بهبود روابط ما با فنّاوری است. این کتاب الهامبخش به ما کمک میکند که بهعنوان فرد، سازمان یا جامعه در ابعاد بزرگتر بتوانیم کمی دست نگه داریم، تأمل کنیم و سپس ارتباطمان را با خلاقیت و هدف عمیقتری بهبود بخشیم که برای شاد زیستن، برخورداری از زندگی سالم و کسب موفقیت نیاز داریم.
تیگران پطروسیان و لِون آرونیان دو قهرمان مشهور شطرنجاند اما تنها اشتراک آنها شطرنجبازی نیست! آنها هر دو اهل ارمنستان هستند و ارمنستان اولین کشوری است که در مدارس آن به همهٔ کودکان ۶ ساله شطرنج آموزش میدهد. همهٔ والدین به فکر آینده فرزندان خود هستند. همه تلاش میکنند فرزندان خود را در مسیر صحیح قرار دهند. مهمترین مأموریت والدین، یافتن بهترین راهکارها برای پیشرفت کودکان است. اگر پدر و مادر دلسوزی هستید که در انتخاب فعالیت مطلوب برای فرزند خود تردید دارید، حتما این مقالهٔ آموزشی را مطالعه کنید. در این مقاله ۱۰ مورد از مهمترین فواید شطرنج برای کودکان، سلامت مغز و رشد فکری آنها را به همراه تأثیر آن بر آینده کودکان بررسی کردهایم. با ما همراه باشید.
شطرنج، بازی جوانمردانهای است. فرزند شما در یک سمت، صفحهٔ شطرنج وسط و کودک دیگر در سمت مقابل است. هیچ برخورد فیزیکیای در کار نیست. شطرنج رزم ذهنهاست. پادشاه بازیهای تختهای ویژگیهای شگفتآور فراوانی دارد؛ ویژگیهایی که احتمالا هرگز به ذهن ما خطور نکردهاند. آیا فکر میکنید یادگیری شطرنج برای کودکان دشوار است؟ قول میدهیم بعد از خواندن مزایای بازی شطرنج برای کودکان، در انتخابهای خود تجدیدنظر کنید.
۱.شطرنج در پیشگیری از آلزایمر مؤثر است
وقتی شطرنج بازی میکنید، فعالترین عضو بدن مغز است. مغز مانند یک عضله عمل میکند. به همین دلیل، برای حفظ سلامت و پیشگیری از صدمات، به تمرینات مداوم نیاز دارد. پژوهشهای پزشکی نشان میدهند شطرنج بازیکردن احتمال بروز «زوال عقل» را کاهش میدهد. علاوه بر این، شطرنج عملکرد مغز را بهبود میبخشد. به همین دلیل، از بروز عوارض آلزایمر (گم کردن آدرس، فراموش کردن نامها و …) در افراد مبتلا جلوگیری میکند.
شطرنج از بروز اختلالهایی مانند اضطراب و افسردگی در آلزایمریها نیز پیشگیری میکند. نشریهٔ «The New England Journal of Medicine» پژوهش جالبتوجهی دربارهٔ تأثیر فعالیتهای ذهنی در پیشگیری از آلزایمر منتشر کرده است. این پژوهش نشان میدهد احتمال زوال عقل در افراد بالای ۷۵ سالی که به فعالیتهای ذهنی (مانند شطرنج) میپردازند بسیار کمتر از افراد کهنسالی است که فعالیت ذهنی ندارند.
۲. شطرنج موجب افزایش یادگیری در کودکان میشود
آنتنی را تصور کنید که سیگنالهای مختلف را دریافت میکند. هرچه تعداد آنتنهای شما بیشتر باشد، سیگنالهای بیشتری را دریافت میکنید و گیراییتان افزایش مییابد. دندریتها، آنتنهای عصبی ما هستند. این یاختههای عصبیِ درختمانند، سیگنالهای دریافتی از سلولهای عصبی را به نورونها انتقال میدهند. یادگیری شطرنج یک فعالیت فکری مداوم است که در سنین کودکی موجب رشد و توسعه مداوم دندریتها میشود.
۳. شطرنج ضریب هوشی (IQ) فرزندان شما را افزایش میدهد
افراد تیزهوش شطرنج بازی میکنند. جای تعجب ندارد که شطرنج هوش کودکان را افزایش میدهد. پژوهشی گسترده بر روی ۴۰۰۰ کودک ونزوئلایی این موضوع را اثبات کرده است. ضریب هوشی کودکان (دختر و پسر) مورد پژوهش پس از تنها ۴ ماه آموزش شطرنج افزایش یافت!
حرکتدادن مهرهها یک فعالیت معمولی نیست بلکه نتیجه بالارفتن هوش است. اگر دوست دارید که فرزندتان با ضریب هوشی بالای خود بدرخشد، دنیای شطرنج منتظر اوست.
۴. شطرنج مهارتهای حل مسئلهٔ کودکان را تقویت میکند
در دنیای رو به توسعهٔ امروزی، ما هر روز و در هر مرحله از زندگی با مشکلات و موانع فراوانی روبهرو میشویم. ما برخی از این مسائل را رفع و رجوع میکنیم اما به دلیل اینکه مهارتهای حل مسئله ما ناقص است، از حل بسیاری مسائل ناتوانیم.
والدین موظفاند فرزندان خود را برای رویارویی با این مسائل آماده کنند. والدین باید شیوهٔ حل مسئله و عبور از موانع را به کودکان آموزش دهند. هرچه زودتر شروع کنید، اعتماد به نفس و استقلال کودک شما سریعتر تقویت میشود. شطرنج نمونهای درخشان از آموزش مهارتهای حل مسئله است. اجازه دهید فرزندتان با شطرنج بازیکردن به فردی دارای مهارت حل مسئله و اعتماد به نفس بالا تبدیل شود.
۵. شطرنج مهارتهای تجسم فضایی (هندسی) را افزایش میدهد
توانایی تجسم فضایی در محاسبات بازی شطرنج اهمیت بالایی دارد. بازیکنان باید وضعیت مهرهها را در ۱۰ حرکت آینده محاسبه کنند، تغییرات بازی را تجسم کنند، موقعیت خودشان را پس از چند حرکت تصور کنند و محاسبات ذهنی سنگینی انجام دهند.
بهتازگی پژوهشی دربارهٔ «برتری مردان در شطرنج» انجام شده است. این پژوهش نشان میدهد توانایی تجسم فضایی در مردان، توسعهیافتهتر از زنان است. یعنی توانایی تجسم اشیاء در فضا، تصور یک موقعیت و دستکاری ذهنی تصاویر در مردان قویتر از زنان است. این توانایی نقش مهمی در تفکرات و محاسبات بازی شطرنج دارد. در بازی شطرنج باید مسائل پیچیده و زیرمجموعههای این مسائل را حل کرد. حل این مسائل تنها زمانی ممکن است که ضریب هوشی فرزند شما بالا باشد.
۶. شطرنج حافظهٔ کودک شما را تقویت میکند
تصور عموم مردم این است که شطرنج حافظه را تقویت میکند. خوشبختانه این تصور درست است. وقتی شطرنج بازی میکنید باید حرکات رقیب و موقعیتهایی که به نفع او هستند را به یاد بسپارید. برای موفقیت در بازی شطرنج باید راهبردهای آغاز بازی و فوتوفنهای آن را از بر کرد. همین مورد بهتنهایی برای تقویت حافظهٔ فرزند شما کافیست.
۷. شطرنج هر دو سمت مغز را تقویت میکند
تصور میشد شطرنجبازهای قهار برای انجام محاسبات فضایی و تجسمهای ذهنی بیشتر از سمت چپ مغز استفاده میکنند. تا این که پژوهشگران آلمانی به نتایج عجیبی دست یافتند! پژوهش آنها نشان میداد در بازی شطرنج، نیمکرهٔ راست مغز بهاندازهٔ نیمکرهٔ چپ فعال است.
بله، بازیکنان شطرنج از تمام مغزشان استفاده میکنند. والدین گرامی! بازی شطرنج و آموختن قواعد و فنون آن هر دو سمت مغز فرزندان شما را تمرین و توسعه میدهد.
۸. شطرنج خلاقیت کودکان را افزایش میدهد
مغز یکی از مهمترین اعضای بدن است. یک عضو بدن با وزن تقریبی ۱٫۳ کیلوگرم و دارای ۱۰۰ میلیارد نورون با ۱۰۰ تریلیون اتصالات عصبی مدیر بدن ماست. نیمکرههای مغز بسیار شبیه به هم هستند اما نحوهٔ فعالیت و پردازش اطلاعات آنها بسیار متفاوت است. نیمکرهٔ چپ مغز مسئول تفکر تحلیلی و روشمند و نیمکرهٔ راست مسئول تفکر خلاق یا هنریست.
پژوهشی ۳۲ هفتهای که روی دانشآموزان کلاس ۷ تا ۹ انجام شد، تأثیر فعالیتهای متفاوت مانند شطرنج، استفاده از رایانه و … بر خلاقیت نوجوانان را بررسی کرد. نتایج این پژوهش نشان میدهند نوجوانانی که شطرنج بازی میکنند در مقایسه با دیگران خلاقیت بالاتری به دست میآورند. در حقیقت افزایش خلاقیت بزرگترین دستاورد طرفداران شطرنج است.
۹. شطرنج تمرکز فرزند شما را بهبود میدهد
تمرکز یکی از مهمترین الزامات بازی شطرنج است. محال است بتوانید در حین بازی شطرنج به چیز دیگری فکر کنید و برنده شوید. در بازی شطرنج، رقبا حرکاتشان را به فرزند شما اطلاع نمیدهند. بنابراین فرزند شما باید روی بازی متمرکز باشد و به تمام حرکات و جزئیات بازی حریف دقت کند. به این ترتیب شطرنج باعث افزایش تمرکز کودکان میشود. بهبود تمرکز به دیگر فعالیتهای کودکان نیز سرایت میکند.
۱۰. شطرنج برنامهریزی و دوراندیشی را آموزش میدهد
دوران نوجوانی خود را به یاد بیاورید. شاید حسرت انجام کاری را میخورید و آرزو میکنید آن کار را بدون فکر کردن به عواقبش انجام نداده بودید. همهٔ شطرنجبازها همواره در حال برنامهریزی و پیشبینی آینده هستند، فرقی نمیکند کجا باشند! این یکی از ویژگیهای شخصیتی بازیکنان شطرنج است.
برنامهریزی یکی از اقدامات مهم در بازی شطرنج است. این ویژگی به بخشی از شخصیت بازیکنان تبدیل میشود و آنها را به تبعیت از این قوانین مجبور میکند. اگر نوجوانی میخواهید که دارای مهارت برنامهریزی است، اکنون زمان اقدام کردن است.
سخن آخر
مهارتهایی که برای بازی شطرنج به کودکان آموزش داده میشود در تمام شئون زندگی به کار میروند. آموزش شطرنج افراد را برای رویارویی با دشواریهای زندگی آماده میکند. انتخابهای سخت در این بازی افراد را برای رفع موانع زندگی با روشهای خلاقانه تربیت میکند. آموزش شطرنج به کودکان میتواند بهترین هدیهٔ ما به آنها باشد!
بیایید با کودکانمان شطرنج بازی کنیم. شاید فرزند شما جهان شطرنج را فتح کرد و به نابغهٔ بعدی شطرنج تبدیل شد. اجازه دهید فرزندتان شانس خود را امتحان کند.
بسیاری از افراد اینترنت را دشمن خلاقیت و مانعی برای شکوفایی استعدادهای فردی محسوب میکنند؛ درحالیکه استفادهی صحیح از آن میتواند خلاقیت ما را در کار و زندگی به شکل غیرمنتظرهای افزایش دهد. با ما همراه باشید.
دامین والترز نویسندهی مقاله فرهنگ سازنده (Creator Culture) در روزنامهی گاردین، مینویسد:
اشتیاق به ساختن، عمیقترین میل درونی ما و عاملی است که ما را به انسانهای بهتری تبدیل میکند. گناه نادیده گرفتن این میل درونی فقط بر گردن خود ماست.
به گفتهی یکی از اساتید حقوق دانشگاه هاروارد به نام لارنس لسیگ:
با گذشت زمان ما از فرهنگ «نوشتن و خواندن» به فرهنگ «فقط خواندن» تغییر مسیر دادهایم. نوشتن متنهای منعکسکنندهی نظریات صادقانه و برخواسته از قلب، جای خود را به کلیک کردن بر روی دکمه «لایک» داده است. ما برای اجتناب از کسالت و خستگی، بهجای خلاقیت متفکرانه به مصرفگرایی پوچ و عاری از تفکر روی آوردهایم.
در حال حاضر ما بیشتر از هر مقطع دیگری به انتشار افکارمان در سراسر جهان میپردازیم و توئیت کردن در مورد فیلمهایی که دیدهایم یا انتشار سلفیهای خاطرهانگیز، یکی از عمدهترین سرگرمیهای روزمره محسوب میشود. این نوع انتشار منبع پرمخاطبترین و فراوانترین محتوای اینترنتی عصر حاضر است ولی هیچ خلاقیتی در آن وجود ندارد و به هیچ تغییر و تحول سازندهای منجر نمیشود.
خلاق بودن یک انتخاب است
باوجود موارد ذکر شده در فوق، از زمان تولد اینترنت خلاقیت و سازندگی فردی همیشه در حال رشد و توسعهی تصاعدی بوده است. در همین لحظه با چند کلیک میتوانیم نتیجهی سازندگی افراد زیادی را ببینیم که خلاقیت برای آنها انتخاب بوده نه اتفاق. امروزه به لطف اینترنت تقریبا هیچ مانعی سر راه شکوفایی خلاقیت وجود ندارد، هزینهی شکستهای احتمالی دنبال کردن ایدههای سازنده به کمترین حد ممکن رسیده و فراوانی خروجیهایی که برای بیان ایدههای خلاقانه در دسترس هستند غیرقابلباور است.
بهاینترتیب ملامت کردن اینترنت یا بهطور کلی فناوری مدرن بهعنوان نابودکنندهی قوهی ابتکار و سازندگی منطقی نیست. بدون شک اینترنت میتواند باعث سرکوب انگیزههای سازنده و غرق شدن در دامان مصرفگرایی شود ولی بهصورت همزمان دروازههای دنیای خلاقیت را به روی رؤیاپردازان سازنده میگشاید. فقط باید در این دوراهی مسیر صحیح را انتخاب کرد.
اینترنت دریایی بیکران از انتخاب است
تا پیش از اختراع اینترنت راههای بروز خلاقیتهای فردی محدود بودند. در آن دوران ما میتوانستیم با نوشتن، نواختن، نقاشی کردن، آواز خواندن، بافتن و تراشیدن خلاقیت خود را بروز دهیم که این گزینهها هم در اختیار همه نبودند. ولی بعد از تولد اینترنت هیچ محدودیتی برای هیچکس وجود ندارد و راههای بروز ایدههای فردی به شکل غیرقابلباوری افزایش پیدا کردهاند.
اگر از نوشتن لذت میبرید، میتوانید وبلاگ یا وبسایت خودتان را راهاندازی کنید یا در یکی از وبسایتهای بیشمار موجود در اینترنت بنویسید. افرادی که به چالشهای جدیتر و نویسندگی بهعنوان یک حرفه علاقه دارند همیشه میتوانند کتابهای خود را در اینترنت بهراحتی منتشر کنند.
اگر عاشق عکاسی هستید، دریایی از نرمافزار ویرایش حرفهای تصاویر بهصورت رایگان در دسترس شما قرار دارد و رسانهای مثل اینستاگرام به راحتترین شکل ممکن ارتباط شما و مخاطبانتان را تأمین میکند. حتی اگر بخواهید از عکاسی کسب درآمد کنید، مرورگر اینترنت شما به نمایشگاه عکسهایتان تبدیل میشود.
علاقهمندان به ساختن فیلم میتوانند فیلمهای کوتاه و کمهزینهی خود را از طریق وبسایتهای به اشتراکگذاری ویدئو نظیر یوتیوب، ویمیو و … برای میلیونها بیننده در سراسر دنیا به نمایش بگذارند.
اگر عاشق ساختن اشیاء فیزیکی و قابللمس هستید، انجمنهای آنلاین نظیر Instructables ساختههای شما را در سرتاسر فضای مجازی به نمایش میگذارند یا پروژههای عمومی و متنباز مثل آردوینو (Arduino) با کمی آموزش امکان حل مشکلات فنی را برای همگان فراهم میکنند.
این فهرست بیپایان شامل دنیایی از نرمافزار، منبع اینترنتی و انجمن آنلاین، راه را برای رسیدن به هر نوع خلاقیت و ایدهای که در ذهن دارید هموار میکند.
اگر دیگران توانستند، شما هم میتوانید
فرهنگ خلاقیت و ابتکار یک خیال واهی نیست. در حال حاضر موانع این کار بسیار کم و تنها مانع واقعی، اراده و انتخاب پیوستن به این فرهنگ است. کافی است هر هفته کمی از زمان فراغت خود را به پیگیری ایدههای خلاقانه اختصاص بدهید یا به مدت یک ماه هر روز یک ساعت زودتر از خواب بیدار شوید و زمان بهدستآمده را برای ساختن صرف کنید.
ماریا پوپوا (Maria Popova) عاشق نوشتن، خواندن و ایدههای خلاقانهی ترکیبی بود و این اشتیاق را با معدود دوستان حاضر در فهرست مخاطبان ایمیل خود در میان گذاشت. اکنون وبسایت او (Brain Pickings) هر هفته صدها هزار بازدیدکننده دارد و مدیریت آن به کار تماموقت ماریا تبدیل شده است.
اوان پوشِک (Evan Puschak) یک فیلمساز گمنام غیرحرفهای بود که فیلمهای کوتاه با مضمون کندوکاو در مورد مفاهیم پنهان رویدادهای فرهنگی پرمخاطب میساخت. او صرفا بهعنوان سرگرمی ساختههای خود را در یوتیوب به اشتراک گذاشت و اکنون با داشتن ۴۰۰ هزار دنبال کننده، درآمد بسیار خوبی از کانال یوتیوب خود کسب میکند.
همهی ما داستانهایی از این دست زیاد شنیدهایم؛ داستانهایی واقعی در مورد افرادی که اشتیاق خود را به «ساختن» سرکوب نکردند و بعد از فراهم کردن امکان دسترسی دیگران به محصول خلاقیت خود، با استقبال انبوهی از مخاطبان روبرو شدند. تمایلی به جلب مخاطب داشته باشیم یا نه؛ باز هم «اشتیاق به ساختن، عمیقترین میل درونی ما و عاملی است که ما را به انسان بهتری تبدیل میکند»
مهم نیست که نتیجهی خلاقیت و میل به ساختن، فقط باعث رضایت شخصی ما میشود یا میلیونها مخاطب را جذب میکند؛ «خلاق بودن» مهم است. وقتی اشتیاق درونی خود را به افزایش و انتشار خلاقیت حس میکنید، مصرفگرایی صرف با میل به ساختن جایگزین خواهد شد. برای شکوفا شدن خلاقیت خود میتوانید از توصیههای زیر استفاده کنید:
یک هدف نهایی داشته باشید
اولین گام در متد حل خلاقانهی مسئله (CPS)، شناسایی و مشخص کردن دقیق مشکل است. برای شکوفایی خلاقیت برداشتن صحیح این گام اهمیت زیادی دارد. مهمترین اصل برای حل یک مشکل یا پاسخ دادن به یک سؤال، مشخص کردن خلاقانه و موفق هدف نهایی است.
یک از مؤثرترین راهکارها برای مشخص کردن هدف نهایی، روش «۵ چرا» است که ساکیشی تویودا در اوایل قرن بیستم آن را در شرکت تویوتا مورد استفاده قرار داد. در شروع هر کاری از خود میپرسید که «چرا میخواهم این کار را انجام بدهم؟». این سؤال به مطرحشدن دامنهی وسیعی از پاسخها منتهی میشود و قطعا بهتنهایی هیچ کمکی به مشخص کردن هدف و راهحل نخواهد کرد. برای روشن شدن مسئله باید به سؤال کردن ادامه بدهید. بعد از مطرح کردن ۳ یا ۴ سؤال دیگر و پاسخ گفتن به آنها، ماهیت مسئله برایتان روشن میشود و هدف نهایی کمکم خود را نشان خواهد داد.
به یک مثال ساده در این مورد توجه کنید:
مشکل: خودروی شما روشن نمیشود.
· چرا؟ شارژ باتری تمام شده است.
· چرا؟ دینام عمل نمیکند.
· چرا؟ تسمهی دینام پاره شده است.
· چرا؟ عمر مفید تسمهی دینام به پایان رسیده و بهموقع تعویض نشده است.
· چرا؟ خودرو بر اساس زمانبندی توصیهشده توسط سازنده بازدید فنی نشده است. (پنجمین چرا و رسیدن به یک دلیل ریشهای)
وقتی دلیل ریشهای را پیدا کردید، مشکل به یک چالش خلاقانه تبدیل میشود که در مثال فوق میتواند به این شکل باشد:
چگونه میتوانیم مطمئن شویم که خودروهای بیشتری براساس زمانبندی توصیهشدهی سازنده مورد بازدید فنی دورهای قرار میگیرند؟
هرکدام از چالشهای خلاقانهای که با این روش برای خود ایجاد میکنید، باید صرفا بر حل یک مسئله متمرکز باشند ولی این مسئله باید بهاندازهی کافی گسترده باشد تا مجال بروز خلاقیت را از شما سلب نکند.
این نوع راهکارها را میتوان بهصورت سنتی و روی کاغذ پیادهسازی کرد ولی ابزارهای آنلاین مفیدی نیز برای اجرای آنها در دسترس هستند که به هرکدام از «چرا»ها چشمانداز وسیع و جامعی میدهند و با امکانات جذاب خود چالش را با وضوح بیشتری به نمایش میگذارند. شما میتوانید سه بار بهصورت رایگان از وبسایت مایندمایستر (MindMeister) برای پیادهسازی دیداری ایدههای خود استفاده کنید. اپلیکیشین لاینو (Lino) به شما کمک میکند ایدههای خلاقانهی خود را در قالب یادداشتهای دیجیتال مدیریت کنید. نرمافزار واننوت (OneNote) مایکروسافت ابزاری بسیار آسان و کاربردی برای سازماندهی دیداری افکار و ایدهها است.
محدودهی تخصصی چالش خلاقانهی خود را بشناسید
روبرو شدن با چالش خلاقانه بدون داشتن شناخت عمقی نسبت به محدودهی تخصصی آن ندرتا با موفقیت همراه میشود و به همین دلیل است که توانایی تحقیق و کسب سریع مهارت ارزش بسیار زیادی پیدا میکند. برای افزایش سرعت یادگیری مهارت راههای مختلفی وجود دارد که چکیدهی آنها به شرح زیر است:
· ایجاد یک حلقهی بازخورد برای پیدا کردن ضعفها و یادگیری از آنها
· استفاده از تمرین هدایتشده و جهتدار برای نابودی زیربنایی ضعفها
· آغاز آموختن آنچه فرا گرفتهاید به دیگران برای دستیابی به شناخت کلی و درک کامل موضوع
مارگارت بودن (Margaret A. Boden) در مورد خلاقیت در آموزش میگوید:
تفکر خلاقانه بدون داشتن دانش غنی و ریشهای در مورد موضوع تفکر امکانپذیر نیست. داشتن آگاهی عمقی مرتبط با چالشی که پیش روی ماست، نهتنها امکان شناسایی کامل مسئله را فراهم میکند بلکه موانع رسیدن به راهحلهای خلاقانه برای آن چالش و همهی موارد مشابه آن را از پیش روی ما برمیدارد.
بنابراین اگر از پیدا کردن راهحل مسائل خود ناامید شدهاید تا جایی که ممکن است دانش خود را در مورد آن افزایش بدهید. همزمان با گسترش مرزهای دانشتان، قادر خواهید بود مسئله را از دیدگاههای متفاوتی ببینید. گذراندن دورههای آموزشی وبسایتهایی نظیر Lynda و Coursera کمک بسیار مؤثری در این راه است. استفاده از ویدئوهای آموزشی و وبلاگهای مرتبط با محدودهی تخصصی چالش نیز کمک میکند که دانش خود را در مورد آن افزایش دهید.
افقهای ذهنی خود را توسعه بدهید
برای بالا بردن قدرت خلاقیت و سازندگی باید افقهای ذهنی خود را در حوزههایی غیر از محدودهی تخصصی چالش پیش رویتان توسعه بدهید. همزمان با افزایش آگاهی در حوزههای جانبی و مفید -از آموزش عکاسی گرفته تا صحبت کردن به زبانی دیگر– زاویهی دید شما برای غلبهی خلاقانه بر چالش به شکل غیرقابلباوری گسترش پیدا میکند.
بهصورت طبیعی هر چه توانایی ذهنی خود را در محدودههای بیشتری تقویت کنید، دیدگاه شما برای غلبه بر چالش انعطاف بیشتری خواهد داشت. این گفته به این معنا نیست که برای حل خلاقانهی چالش باید در همهی حوزهها به درجهی استادی برسید. تنها آشنایی ساده و در حد سرگرمی با طیف وسیعی از حوزههای تخصصی، تأثیر حیرتانگیزی در افزایش قدرت خلاقیت دارد.
بهعنوانمثال تفاوت نتیجهی کار دو برنامهنویس متبحر و حرفهای را در نظر بگیرید که سرگرمی یکی از آنها نورپردازی، عکاسی و ادبیات است و دیگری فقط اخبار فناوری را دنبال میکند.
در حقیقت بسیاری از دستاوردهای مهیج و غیرقابلباور از درهمآمیخته شدن حوزههای سرگرمی و علایق غیرحرفهای با مهارت تخصصی حاصل میشوند. برای رسیدن به این سطح از خلاقیت کمی وقت آزاد برای خود ایجاد کنید و با آموختن بیهدف کارهایی که صرفا از انجام آنها لذت میبرید، به استعدادهای نهفتهی خود فرصت بالندگی بدهید.
با دیگران همفکری و همکاری کنید
فعالیت در چندین حوزهی غیرتخصصی و سرگرمی به معنای سیراب شدن عطش یادگیری و عدم نیاز به دانش بیشتر نیست. به همین دلیل ایجاد شبکهای گسترده از دوستان با مهارتها و علایق مختلف اهمیت زیادی دارد. در حقیقت با انجام این کار یک گروه توانا با احاطهی کامل به محدودهی گستردهای از مهارتها و سرگرمیها ایجاد میکنید و به منبع بیپایانی از خلاقیت دسترسی خواهید داشت که رسیدن به آن هیچوقت برای یک نفر بهتنهایی امکانپذیر نیست. بهاینترتیب همیشه راهکارهای مؤثرتری برای غلبهی خلاقانه بر چالشها پیدا میکنید.
فضای مجازی لبریز از سرویسها و اپلیکیشینهای مفید برای ایجاد یک گروه خلاق است؛ از Flockmod برای طراحی گروهی گرفته تا Google Drive برای نویسندگی گروهی.
بدون تردید اینترنت با آسان کردن دسترسی به شبکههای اجتماعی و تلویزیونی وسوسهانگیز نیاز به خلاقیت را سرکوب میکند ولی بهصورت همزمان بهترین محل برای یافتن موقعیتهای مناسب افزایش خلاقیت است.
سازنده باشید نه مصرفکنندهی مطلق
در حال حاضر فرم مجازی خرد جمعی تقریبا در هرکجای دنیا به معنای واقعی تنها چند کلیک با شما فاصله دارد و میتوانید با بعضی از نخبهترین اشخاص در رشتههای مختلف بهصورت مستقیم ارتباط برقرار کنید. بهعبارتدیگر استفاده نکردن از این موقعیت بینظیر برای اعتلای دانش، گسترش محدودهی علایق شخصی، برقراری ارتباط سازنده با دیگران و تبدیلشدن از یک مصرفکنندهی صرف به بخشی از فرهنگ خلاق و مولد با هیچ عذر و بهانهای قابل توجیه نیست.
با این توصیهها و به کمک انبوهی از ابزارهای موجود در اینترنت، حتی در وقت آزاد خود میتوانید برای خود چالش ایجاد کنید و راهحل خلاقانهای برای غلبه بر آن بیابید. فقط باید بدانید که به دنبال چه هدفی هستید و بهتنهایی یا به کمک دیگران به آگاهی ضروری برای رسیدن به آن هدف دست پیدا کنید.
نظر شما در این مورد چیست؟ آیا شما اینترنت را ابزاری برای تقویت خلاقیت میدانید یا مانع رشد آن؟ اگر از اینترنت برای بالا بردن خلاقیت خود استفاده کردهاید، تجربهی خود را با ما به اشتراک بگذارید. اگر اینترنت را مانع خلاقیت میبینید، به نظر شما چه کسی یا چه چیزی را باید مقصر دانست؟
خیلی از ما تصور میکنیم که برای شروع یک کسبوکار باید به دنبال ایدهای ناب گشت. در همین راستا فرآیند ایدهیابی و پرورش آن چنان طولانی میشود که ایده به مرحلهی اجرا نمیرسد یا آنقدر بد اجرا میشود که کسبوکار شکست میخورد. با ما همراه باشید تا با دو مرحلهی مهم شروع استارتاپ آشنا شوید.
داشتن ایدهای نو تصوری رایج و البته غلط بین افراد است که به عنوان رمز موفقیت یک کسبوکار معرفی میشود. اکثر استارتاپهای موفق در سه نکته با هم مشترک هستند:
۱- لزوما بهترین ایده را برای شروع کار خود انتخاب نکردهاند.
۲- ایدهی اصلی کار از خودشان نبوده است.
۳- روی ایدههایی مشابه با ایدههای رقبای خود در بازار کار کردهاند.
مهمترین نقطهی تمایز کسبوکارهای شکست خورده در نحوهی اجرای ایده است. البته این موضوع نباید اینطور تلقی شود که ایده به هیچ وجه اهمیت ندارد؛ چرا که ایدهی مناسب موتور محرکهی شروع یک کسبوکار به شمار میرود و تقریبا اجرای یک طرح کسبوکار بدون داشتن ایدهای مرکزی غیرممکن به نظر میرسد.
چرا ایده مهم است؟
ایده هستهی کار است: تمام فعالیتهای ما در طول روز براساس یک ایده شکل میگیرند. در بیشتر اوقات ایدهها روزمره و عادی به حساب میآیند و در بعضی اوقات نیز ایدههایی ناب و نوآورانه به ذهن میآیند. ایده اولین قدم برای اجرای فعالیتها هستند. بنابراین هر فرد توانایی ایدهپردازی را دارد ولی آدمهای خلاق ایدههای خود را جدی تلقی میکنند.
ایدهها مسیر را به شما نشان میدهند: برای حل یک مساله کافی است به یک ایده برسید، ایده مسیر حل آن را به شما نشان خواهد داد. برای اینکه به تصویری شفافتر از این مسیر رسید باید به ایدهپردازی مشغول شد و ایدهی اولیه را پرورش داد. ایدههای خود را دستهبندی کرده، هر دسته را با استراتژی خود مقایسه و بهترین را پیدا کنید.
ایدهها جنبههای جدیدی از کسبوکار را به شما نشان میدهند: ایدهی هرچند ناقص و بد میتواند مسیرهای جدیدی را به شما نشان دهد. هر مسیر به سمت یک هدف میرود و استراتژی جدیدی را بیان میکند تا جنبههایی از کسبوکار خود را ببینید که قبلا به آن توجه نمیکردید.
ایدهها روی تمام فعالیتهای کسبوکار تاثیر میگذارند: وقتی مسیر اصلی کسبوکار خود را کشف کردید، باید برای هر بخش از مسیر برنامهریزی کنید. ایدهها به کمک شما میآیند تا به شیوهای نو سرویس و کالای خود را به مشتریان معرفی کنید یا خلاقیت را در بین نیروهای کاری خود گسترش دهید.
چرا ایده مهم نیست؟
ایده به تنهایی کارایی ندارد: بعد از اینکه ایده به ذهن شما رسید، باید ایدهپردازی کنید و ایدهی اصلی را پرورش دهید. این مرحله مثل رویاپردازی است. اما خیلی از افراد در مرحله رویا میمانند و به اجرا نمیرسند. به یاد داشته باشید بهترین ایدهها هم اگر به اجرا در نیایند به هیچ دردی نمیخورند.
ایده گمراهکننده است: همهی ما در کسری از دقیقه فهرستی از ایدهها را برای هم بیان میکنیم، اما چالش اصلی در پیدا کردن بهترین ایده است. با گفتن ایدهها احساس موفق بودن به ما دست میدهد، در حالیکه نمیتوانیم حتی بهترین ایده را پیدا کنیم.
ایده گولزننده است: ایده مثل چاقو عمل میکند؛ هم ابزار مفیدی است و هم میتواند دست شما را ببرد. اگر نتوانید فهرست ایدههای خود را کوتاه و به ایدههای برتر جنبهی عملی ببخشید به بیراهه خواهید رفت و تمام تلاش شما برای ساخت کسبوکار از بین میرود.
اجرا
جای هیچ شکی نیست که اگر مرحلهای به اسم اجرا وجود نداشته باشد ایده به هیچ دردی نخواهد خورد. اولین مرحله در ایجاد یک استارتاپ داشتن هستهی اولیه آن یا ایده است، اما در مرحلهی دوم خوب یا بد بودن ایده آزمایش میشود. بنابراین به جای اینکه مدام به ایدههای خود ببالید، به دنبال اجرایی کردن آنها باشید.
استیو جابز:
“برای من ایدهها تا زمانی که اجرایی نشوند هیچ ارزشی ندارند. اگر ارزش ایده برابر با یک باشد، اجرا ارزشی میلیونها برابر دارد.”
اجرا مثل آب هستهی اصلی کسبوکار را سیراب میکند: مثل بذر یک گیاه که برای رشد خود به آب، خاک و نور خورشید احتیاج دارد، ایده هم برای رشد به اجرا نیاز دارد. بدون اجرا هیچ ایدهای هر چقدر عالی به واقعیت نمیرسد.
اجرا درستی ایده را آزمایش میکند: بین داشتن یک برنامهی مناسب و انجام مناسب یک برنامه تفاوتهای زیادی وجود دارد. در فضای رقابتی بازار مطمئنا با چالشهای جدید و پیشبینی نشدهای روبهرو خواهید شد که امکان بروز خطا را به مراتب بالاتر میبرد. ایده برای حل این چالشها به کمک شما میآید و اجرا درستی ایده را نشان میدهد.
نحوهی اجرا مزیت رقابتی یک کسبوکار است: اجرا به معنای بهبود مداوم کسبوکار است. درست مثل پرورش ایده که باید یک ایدهی بزرگ را به گروهی از ایدههای مرتبط با آن تقسیم کنید، مرحلهی اجرا نیز به مرحلههایی کوتاهتر و قابل دسترسی تقسیم میشود. مثل بازی دومینو، با پیشروی مهرهها نتیجهی کار شما بیشتر خود را نشان میدهد و عامل تمایز شما با بقیهی رقبا میشود.
چرا اجرا سختترین مرحله است؟
اجرای یک ایده چالشیترین بخش یک کسبوکار است: خیلی از ایدههایی که به فکر شما میرسند قبلا به فکر افراد دیگر هم رسیدهاند و به دلیل ناتوانی در اجرا، ایده را پیگیری نکردهاند. شما هم اگر توانایی انجام ایدهی خود را ندارید احتمالا آن را فراموش خواهید کرد یا اگر به درستی اجرا نکنید شکست خواهید خورد.
اجرا کار زیادی میطلبد: برای رسیدن به محصول نهایی مراحل زیادی را باید طی کنید. عامل مشترک تمامی این مراحل کار زیاد است که به پشتکار شما بستگی دارد. بنابراین نباید خیلی زود ناامید شوید و دست از کار بکشید.
اجرا نیازمند سرمایهی مالی است: پیدا کردن ایدهی مناسب کار زیاد سختی نیست و نیاز به پول و سرمایهی زیادی هم ندارد. شما در هر حالتی میتوانید به ایدهی مناسب برسید. اما در اجرا نیاز به یک بودجهی از پیش تعریف شده دارید. پیدا کردن منبع مالی یکی از چالشهای شروع یک استارتاپ به شمار میرود که موفقیت در آن میتواند مسیر اجرا را آسانتر کند.
جمعبندی
ایده و اجرا هر دو برای شروع یک استارتاپ حیاتی به نظر میرسند. ایده مسیر را نشان میدهد و اجرا مسیر را برای رسیدن به هدف هموار میکند. بنابراین اگر به دنبال ایجاد یک کسبوکار جدید هستید باید به ایده و اجرا اهمیت زیادی بدهید.
باید توجه کنید که به اجرا درآوردن ایده کار هر فردی نیست و تواناییهای زیادی را میطلبد. به همین دلیل هم در بسیاری از سازمانها، دفتری به نام اتاق فکر تشکیل میدهند تا با بحث و بررسی ایدههای مختلف کار اجرایی را به بخشهای دیگر بسپارند. در طرف مقابل نیز مرحلهی اجرا یک شبه اتفاق نمیافتد؛ بسیاری از شرکتهای مطرح نیز در انجام پروژههای خود شکست میخورند. همچنین اگر ایدهی شما قبلا توسط شرکتهای دیگر اجرایی شدهاند نگران نباشید. رمز موفقیت در ایدهی بیهمتا نیست، اجرا عامل تمایز شما از بقیهی رقبا خواهد بود. فیسبوک بعد از مای اسپیس و پپسی بعد از کوکاکولا شروع به فعالیت کردهاند.
به یاد داشته باشید هیچ ایدهای آنقدر درخشان نیست که آیندهی کسبوکار شما را تضمین کند و هیچ ایدهای هم آنقدر بد نیست که نتوان آیندهای مطمئن برای آن ترسیم کرد. بنابراین دست از ایدهپردازی برندارید، ایدههای خود را یادداشت کرده و برای اجرایی شدن آنها برنامهریزی کنید.
نوابغ با چشمانی مشتاق و هیجانزده به دنیای کارشان نگاه میکنند و در سکوتی مطلق به کارخود ادامه میدهند. شیوه زندگی این دسته از انسانهای موفق در ذهن بسیاری از مردم به یک سوال تبدیل شده است. با ما همراه باشید.
برخی از نوابغ شبیه هیچ کس دیگری نیستند. آنها دنیا را طور دیگری میبینند و طور دیگری نیز میاندیشند. با همهی این اوصاف، آیا این نوابغ مشترکاتی با یکدیگر دارند؟ مطمئنا ویژگی مشترک نوابغ این نیست که همهی آنها در حال مزه مزه کردن نوشیدنیشان، فکر بکری به ذهنشان خطور کند و از خوشحالی بشکن بزنند و بگویند” یافتم، یافتم”.
سیمون کاری در کتاب خود با عنوان “آداب روزانه: هنرمندان و نوابغ چگونه کار میکنند” به این مسئله پرداخته است. او در کتاب خود سعی میکند به ویژگیهای مشترک افرد مشهوری مانند فرانتس کافکا و فرانک زاپا، پی ببرد.
اگر چه به نظر میآید که فرانک زاپا ویژگی مشترک زیادی با بقیه ندارد، اما کارل مارکس، وودی آلن، پابلو پیکاسو و تویلا تارپ ویژگیهای مشترکی دارند. همچنین اندی وارهول و جین آستین نویسندهی مشهور انگلیسی، عادات و ویژگیهای مشابهی داشتهاند. مجلهی Harward Business Review نیز به این مسئله پرداخته است؛ نویسندهی مقاله با خود اندیشیده است که چه عامل مشترکی در زندگی افراد مشهور و نابغه وجود داشته است؟
به طور حتم، این موضوع برای بسیاری از مردم، جذاب بوده است. سیمون کاری قبل از تالیف کتابش، در مورد این موضوع فکر کرده و سپس شروع به نوشتن کرده است. سیمون کاری در کتاب خود، شرح حال و روایتهای جالبی را از این افراد مشهور نقل میکند. در ادامهی مطلب نگاهی کوتاه به این موضوع خواهیم داشت:
۱. افراد مشهور و نابغه، پیادهرویهای طولانی را دوست دارند
این افراد، عاشق قدم زدن و پیادهروی هستند؛ زیرا باور دارند که پیادهروی باعث می شود که ذهنشان رها شود و افکار نویی به ذهنشان خطور نماید. البته این کاملا قابل درک است؛ زیرا در گذشته، گزینههای چندانی پیش روی آنها وجود نداشته است و دستگاه تردمیل و یا دوچرخهی ثابت هنوز جایگزین پیادهروی معمولی نشده بود. گفته میشود که استیوجابز عاشق پیادهروی بوده است؛ مارک زاکربرگ نیز به این کار علاقهمند است (البته اگر این دو نفر را هم جزء نوابغ به حساب بیاوریم).
۲. وقتی که روی شانس هستند، کارشان را متوقف میکنند
شاید این کار غیرمعقول به نظر برسد، اما زمانی که این نوابغ احساس میکنند که کارشان خوب پیش میرود و اصطلاحا روی شانس هستند، کارشان را متوقف میکنند. حتما شما فکر میکنید که دلیل کارشان این است که میخواهند نبوغ و خلاقیت بیشتری را از خود نشان دهند؛ اما این طور نیست. آن ها میخواهند که چیزی را به عنوان ذخیره داشته باشند تا به آنها کمک کند که روزهای آتی نیز روی شانس باشند. گفته میشود که موتسارت این گونه نبوده است؛ او نمیتوانست هنر و نبوغ خود را کنترل کند. زمانی که هنر از درونش میجوشیده و غلیان میکرده است او نمیتوانسته جلوی نواختن خود را بگیرد.
۳. آنها از دیدن این که تعداد آثارشان بیشتر و بیشتر میشود، لذت میبرند
ظاهرا ارنست همینگوی مانند یک واژهشمار، عمل میکرده است. تصور کنید این کار چقدر دشوار است! مطمئنا کار بسیار سختی است که در حال تایپ کردن دقیقا بشمارید که چند کلمه را تایپ کردهاید؛ مخصوصا وقتی که در حالت غیرعادی باشد (گویا ارنست همینگوی از جمله نویسندگانی بوده است که الکل بسیار زیادی مصرف میکرده است). اما او تنها هنرمندی نبوده است که دوست داشته موفقیتهای خود را بشمارد. آنتونی ترولوپ نویسندهی مشهور انگلیسی نیز تا حدی این گونه بوده است. او نیز در داستاننویسی عادات عجیبی داشته است. گفته میشود که آنتونی ترولوپ هر روز دقیقا ساعت ۵ و ۳۰ دقیقه صبح از خواب بیدار میشده است و قبل از صرف صبحانهاش حداقل هزار کلمه از داستانش را مینوشته است. این کار، ما را یاد دانشآموزی میاندازد که خود را مجبور میکند تا شب قبل از امتحان طی ۱۲ ساعت مطالعه، خود را با عجله برای امتحان آماده کند.
۴. آنها دوست دارند که در مکانی آرام و در سکوت به فعالیتهای خود بپردازند
این چیزی نیست که خیلی راحت بهدست بیاید؛ مخصوصا در دنیای امروز، چنین چیزی تقریبا غیر ممکن به نظر میرسد. اندیشیدن کار سختی است و مانند یک نابغه اندیشیدن کار سختتری است و به سکوت محض احتیاج دارد. گراهام گرین رماننویس انگلیسی راه حل سادهای داشته است. او محل کارش را مخفی نگه داشته بود و کسی دقیقا نمیدانست که او کجا، روی نوشتهها و رمانهایش کار میکند. درست مانند ال چاپو گازمان، قاچاقچی درجهی یک مکزیکی که هنوز کسی به مخفیگاه او پی نبرده است.
۵. آنها زندگی اجتماعی گستردهای ندارند
داشتن روابط اجتماعی لازمهی زندگی انسان است؛ اما اینکه فردی بخواهد خیلی اجتماعی و اهل معاشرت باشد، تا حدی تصنعی و ساختگی به نظر میرسد. مخصوصا در جایی مانند نیویورک که اجتماعی بودن به این معنا است که آشکارا در مورد خودتان صحبت کنید و از خود تعریف کنید تا اینکه افراد بیشتری را به سمت خود جذب کنید. این کار واقعا بیهوده و خستهکننده است.
پیکاسو و نامزدش فرنانده الیویر فقط یکشنبهها مردم را میدیدند. مارسل پروست هنرمندی بوده است که از مردم کناره میگرفته است. با این وجود، اگر آثار پروست را مطالعه کرده باشید، متوجه خواهید شد که او در رمانهایش جامعهی پیرامون خود را چقدر خوب درونکاوی کرده و به تصویر کشیده است. البته این رفتار کاملا منطقی به نظر میرسد؛ زیرا روابط اجتماعی گسترده باعث میشده است که انرژی این نوابغ تحلیل برود و مانع تمرکز ذهنی آنها میشده است.
۶. آنها به طور جدی، مسائل فرعی را از کارشان، جدا میدانستند
کاملا بدیهی است که برای رسیدن به موفقیت، این یک اصل مهم است و همهی ما سعی داریم که این کار را انجام دهیم؛ اما شاید به اندازهی کافی نبوغ و استعداد آن را نداشته باشیم. در گذشته، اکثر نوابغ و هنرمندان تمام توجه خود را معطوف به کارشان میکردند و آثاری جاودانه خلق میکردند. در آن زمان فقط نامه و سیستم پستی وجود داشت. اما امروزه سیل عظیمی از پیامهای بیمعنا و بیهوده از هر طرف بر ذهن و روح آنها سرازیر میشود. امروزه افراد به اصطلاح نابغهی زیادی وجود دارند که حقیقتا توسط مطالبی که افراد بیمغز دربارهی آنها در تویتر مینویسند، دچار ناراحتی میشوند. در گذشته، هنرمندان و نوابغ چنین مسائل و ناراحتیهایی نداشتهاند آنها فقط به فعالیتهای خود میپرداختند و بس.
۷. آنها همسرانی با محبت دارند که به معنای واقعی کلمه، این نوابغ را تحمل میکنند
اکثر نوابغ هرگز به کلی تنها نبودهاند. آنها برای انجام کارهای روزمرهی زندگیشان و همچنین برای حفظ تعادل روحی و ذهنی خود به کسی احتیاج داشتهاند که آنها را درک کند، باورشان داشته باشد و خیلی مهمتر اینکه آنها را تحمل کند. زمانی که کاسه صبر شریک زندگیشان لبریز میشده و مجبور به ترک این نوابغ میشدند، این هنرمندان و نوابغ به اندازهی کافی باهوش (و شاید مشهور بودهاند) که خیلی زود همسر صبور دیگری پیدا میکردند. میسون کاری در کتاب خود در مورد همسر زیگموند فروید میگوید:
لباسهای فروید را همسرش مرتب میکرده، دستمال گردنش را انتخاب میکرده و حتی خمیر دندان بر روی مسواک او قرار میداده است.
مردی که ادعا میکرده است که چیزهای زیادی در مورد ذهن و روان انسان میداند، اینگونه بوده است. به نظر میآید که او مردی مستبد و فریبکار بوده است. شاید او نیز باید در مورد این رفتارش با یک روانپزشک صحبت میکرده؟
سخن پایانی این است که هر نابغهای به هوش و نبوغ خود واقف نیست. کاری که نوابغ میکنند این است که آن چیزی را که به نظرشان جالب میآید، انجام میدهند و با جدیت بر روی موضوعاتی کار میکنند که حقیقتا نو و بکر هستند. اما چه کسی تعیین میکند که آیا آنها واقعا نابغه هستند یا نه؟ اغلب یک هیئت آکادمیک و یا رسانههای ارتباطی و معمولا بعد از مرگ این افراد، مشخص میکنند که آنها نابغه بودهاند یا نه؟
آیا تا به حال به راهاندازی یک کسب و کار اینترنتی فکر کردهاید؟ آیا برای شما پیش آمده است ایدهای داشته باشید و بخواهید آن را به یک طرح تجاری تبدیل کنید اما امکان آن نبوده است؟ چهطور میتوان یک ایدهی راهاندازی یک کسب و کار اینترنتی را در ذهن به شکل درست و علمی رشد داد؟ جوابش ساده است شما نیز یک استارتآپی شوید!
استارتآپ ویکند یک همایش و رویداد آموزشی-تجربی در سراسر دنیا است که همانطور که از نامش پیداست معمولا در انتهای هفته برگزار میشود. در این برنامه شرکتکنندگان پرانگیزهای شامل برنامهنویسان، مدیران تجاری، عاشقان استارتآپ، بازاریابهای حرفهای و طراحان گرافیک گرد هم میآیند تا انتهای هفته طی ۵۴ ساعت ایده یا پروژههایی را مطرح و آماده نمایند.
ایده اولیه
گفته میشود ایده اصلی اینگونه رویدادها برای اولین بار در سال ۲۰۰۷ توسط فردی به نام اندرو هاید طرحریزی شد. در این گروه عدهای از افراد آخر هفته در مورد یک ایده کسب و کار همفکری میکردند تا آن را اجرایی سازند. پس از انتشار موفقیت آن همایش آخر هفته دیگری چند ماه بعد از آن، در ونکوور کانادا برگزار شد. سرانجام در سال ۲۰۰۹ اینگونه گردهماییهای آخر هفتهای به عنوان یک سازمان غیرانتفاعی ثبت شد.
نحوه برگزاری برنامه
همانطور که میدانید برای بررسی و عملی کردن یک ایده به مشورت و مشارکت افراد متخصص در رشتههای مرتبط نیاز است و از آنجایی که ایدههای استارتآپی در اینترنت متولد میشوند معمولا در این گروهها برنامهنویسها، طراحان، بازاریابها، مدیران محصول و مشتاقان کارآفرینی گرد هم آمده و ایدههایشان را به اشتراک گذاشته، تشکیل تیم میدهند و محصولی را ساخته و تجارت نوپایی را آغاز مینمایند.
معمولا به این شکل است که افراد ایدههای خود را بیان میکنند، سپس ایدههای برتر انتخاب میشود، گروههایی تشکیل داده و روی عملی کردن آن ایده کار میکنند، در نهایت در ساعات پایانی استارتآپیها، ایدههایی که روی آن کار شده بیان میشود، اگر یک دمو از آن آماده شده باشد نمایش داده میشود. در اینجا هم داوران حضور دارند و هم بعضی سرمایهگذران، که با توجه به پتانسیلی که ایده شما برای کسب بازار دارد، روی ایده شما سرمایهگذاری میکنند و ایدههای برتر انتخاب میشود.
ایده
ایده در حقیقت یک طرح ذهنی است. شاید بتوان ایده دادن را اولین گام برای حل یک مشکل یا برآورده کردن یک نیاز دانست. به عبارت دیگر ایده سادهترین راه حلی است که انسان در برابر یک مساله یا نیاز به آن فکر میکند. هر چند میتوان یک ایده را بسط داد و پیچیده کرد که افرادی که خلاقانه به محیط اطراف خود نگاه میکنند میتوانند ایدههای بهتری را برای تبدیل شدن به یک منبع کسب درآمد بدهند.
هدف استارتآپ ویکند آموزش و ترویج کارآفرینی در کشورهای جهان است. اما جدای از هدف آن شما در اینگونه گروهها یاد میگیرید چگونه درست فکر کنید و ایده خود را در جهتی درست و عملی شدن رشد دهید.
چه ایدهای میتواند استارتآپی باشد؟
قبل از اینکه شما یک ایده را در ذهن خود رشد دهید نیاز است چند موضوع مهم را همیشه مدنظر خود قرار دهید. مدل کسب و کار ایدهای که میدهید چگونه است یا به بیان دیگر ایدهی شما چگونه منابع مالی را در بازار هدف جذب میکند و به سوددهی میرسد. که معمولا افراد متخصص در کارآفرینی با انواع مدلهای کسب و کار (Business model) آشنا هستند که در برنامههای استارتآپی افراد متخصص در این زمینه میتوانند مشاورههای خوبی را در مورد ایده شما و مدلهای سرمایهگذاری بدهند. اما برای اینکه یک ایده بتواند در محیط وب سرآمد باشد لازم است این سه ویژگی را داشته باشد: «نوآوری، خلاقیت و ایدهپردازی».
خلاقیت
طبق تعاریف علمی، خلاقیت یا آفرینندگی فرآیند ذهنی کشف ایدهها و مفاهیم، یا آمیزش ایدهها و مفاهیم موجود است که توسط فرآیند بینش خودآگاه یا ناخودآگاه تحریک میشود. در واقع خلاقیت یعنی بهکارگیری تواناییهای ذهنی برای ایجاد یا تبلور یک فکر یا مفهوم جدید که برخی نیز آن را به ترکیب ایدهها یا ایجاد پیوستگی بین ایدهها تعبیر نمودهاند.
در تعریفی دیگر خلاقیت بازی با تخیل و امکانات است که در حین تعامل با عقاید، افراد و محیط، منجر به ارتباطات و نتایج جدید و معنادار میشود.
نوآوری
بهکارگیری ایدههای نوین ناشی از خلاقیت است. در واقع به پیاده ساختن ایدهی ناشی از خلاقیت که به صورت یک محصول یا خدمت تازه ارائه شود، نوآوری گویند.
اختراع به معنای «پدید آوردن محصول جدید» است، اما نوآوری فراتر از آن است و به معنای «معرفی محصولی تازه» است که با ابداع و عرضه صورت میگیرد.
هدف
هدف استارتآپ ویکند آموزش و ترویج کارآفرینی در کشورهای جهان است. اما جدای از هدف آن شما در اینگونه گروهها یاد میگیرید چگونه درست فکر کنید و ایدهی خود را در جهتی درست و عملی شدن رشد دهید. با افراد و شریکهای جدیدی آشنا میشوید که میتوانند در پیشبرد ایده شما یا سرمایهگذاری روی آن به شما کمک کنند. فراموش نکنید بسیاری از شرکتهایی که در حال حاضر در دره سیلیکونی، قلب فناوری دنیا حضور دارند، ایدههای خود را به این شکل مطرح کردند و امروزه به ابر شرکتهای فناوری دنیا تبدیل شدهاند.