بایگانی دسته: موفقیت

سرسختی ذهنی چیست و چطور به‌ دست می‌آید؟

همهٔ ما در اطراف خودمان آدم های موفق زیادی را می‌شناسیم: دوستمان، همسایهٔ روبه‌رویی، افرادی‌ که در سرتاسر جهان از دستاوردهایشان در اخبار می‌شنویم یا در اینترنت از آنها مطلب می‌خوانیم. همهٔ این افراد ممکن است آدم‌های موفقی باشند که بارها به رازهای موفقیت‌شان فکر کرده‌ایم. هریک از آنها روش‌های مربوط‌ به خودشان را دارند که با آن به موفقیت رسیده‌اند. بااین‌حال، یک راز مشترک بین همهٔ افراد موفق دنیا وجود دارد و آن این است که این افراد سرسختی ذهنی دارند.

سرسختی ذهنی همان چیزی است که برای موفقیت به آن نیاز دارید

مطالعات نشان می‌دهند که سرسختی ذهنی یکی از مؤلفه‌های اصلی موفقیت است. آنجلا داکورث (Angela Duckworth) در کتاب مشهورش با عنوان سرسختی (Grit) نوشته است:

راز رسیدن به دستاوردهای برجسته، استعداد نیست بلکه ترکیبی خاص از اشتیاق و پشتکار است.

این همان چیزی است که آن را سرسختی ذهنی می‌نامیم. سرسختی ذهنی نقش مهمی در دستیابی به اهدافمان دارد.

گاهی اوقات درمسیرِ رسیدن به اهداف مان احساس خستگی می‌کنیم و به‌ جایی می‌رسیم که موفقیت برایمان ناممکن جلوه می‌کند. اینجاست که امیدمان را از دست می‌دهیم و هدفمان را رها می‌کنیم.

بنابراین می‌توان گفت سرسختی ذهنی همان توانایی چسبیدن به هدف، در زمان‌هایی است که شرایط سخت شده و موانع نمایان می‌شوند. فقط افرادی می‌توانند از موانع عبور کنند که میزان سرسختی ذهنی‌شان زیاد باشد. دیگران ممکن است به‌راحتی رؤیاهایشان را رها کنند.

سرسختی ذهنی مختص افراد خاصی نیست

خبر خوب اینکه سرسختی ذهنی چیزی نیست که فقط عده‌ای خاص از آن بهره‌مند باشند. همهٔ ما می‌توانیم این ویژگی را در خودمان ایجاد کنیم و با تقویت آن به اهدافمان برسیم. سرسختی ذهنی به ما کمک می‌کند سخت کار کنیم و به اهداف و آرزوهای بلندمدت خودمان بچسبیم.

این مفهوم به‌خوبی ویژگی‌های افراد موفق را توصیف می‌کند. برای مثال، افراد موفق همیشه سعی می‌کنند خوشی و لذت را به‌ تعویق بیندازند و سخت کار کنند. آنها در مقابله با وسوسه‌ها عالی عمل می‌کنند و همهٔ تلاششان را برای غلبه بر ترس هایشان انجام می‌دهند. شاید فکر کنید مگر آدم‌های موفق از چیزی می‌ترسند؟ مسلما بله. آنها هم می‌ترسند ولی شجاع هستند. تفاوت این‌دو از زمین تا آسمان است.

برای دست‌یافتن به سرسختی ذهنی تمرین کنید

برای تقویت سرسختی ذهنی باید ذهنیتی مثبت داشته باشید، روی دلایل کاری که می‌خواهید انجام دهید تمرکز کنید و از افرادی‌ که در کنارتان هستند تا حمایت‌تان کنند، کمک بگیرید. برای این منظور باید ۷ عادت زیر را که سبب ذخیرهٔ انرژی ذهنی‌تان می‌شود در خودتان ایجاد کنید. به شما اطمینان می‌دهیم که سرسختی ذهنی را به‌ دست خواهید آورد.

۱. همیشه طوری عمل کنید که انگار همه‌چیز تحت‌کنترل شماست

خیلی‌ها فکر می‌کنند شانس در موفقیت یا شکست نقش مهمی دارد؛ مثلا اگر موفق شوند، می‌گویند شانس با ما یار بود؛ اگر شکست بخورند می‌گویند بدشانسی آوردم.

بیشتر افراد موفق هم ممکن است به نقش شانس در موفقیت یا شکست‌شان توجه داشته باشند؛ اما فرقشان با آدم‌های معمولی این است که افراد موفق هرگز منتظر شانس نمی‌مانند و از آن طرف، هرگز نگران بدشانسی هم نیستند. بنابراین طوری عمل می‌کنند که انگار موفقیت یا شکست‌شان به‌طور کامل دست خودشان است. اگر موفق شوند، خودشان باعث آن شده‌اند؛ اگر هم شکست بخورند، باز هم خودشان مسبب آن‌اند.

اگر انرژی ذهنی‌تان را صرف نگرانی دربارهٔ اتفاقات احتمالی در آینده نکنید، آنگاه انرژی کافی برای تلاش‌کردن خواهید داشت؛ بنابراین اتفاقاتی که مطلوبتان است، رخ خواهند داد.

شانس را نمی‌توانید کنترل کنید، اما خودتان را حتما می‌توانید.

۲. چیزهایی را که نمی‌توانید تأثیری روی آنها داشته باشید، کنار بگذارید

قدرت ذهنی مانند قدرت ماهیچه‌هاست. آدمی با توانایی‌های نامحدود وجود ندارد. بنابراین به این فکر کنید که قدرت ذهنتان هم محدود است و لازم نیست توان آن را برای چیزهایی مصرف کنید که هیچ تأثیری در آنها ندارید.

برای نمونه، برخی افراد مدام نگران مسائل سیاسی هستند، برخی دیگر نگران خانواده‌شان هستند، بعضی‌ها هم دغدغهٔ گرم‌شدن کرهٔ زمین را دارند. هرچه هست، شما به آن اهمیت می‌دهید و انتظار دارید برای دیگران هم مهم باشد.

اگر واقعا مسائلی وجود دارند که نگران آنها هستید، هرکاری از دستتان برمی‌آید انجام دهید و آن را رها کنید. دیگر چرا به آن فکر می‌کنید؟ اگر در خانواده کسی مشکلی دارد، به او گوش دهید و با او همدلی کنید. اگر کمک می‌خواهد، هر کاری می‌توانید برایش بکنید. نگران طبیعت هستید، ردپای کربن خودتان را کاهش دهید و پلاستیک کمتری مصرف کنید. در کمپین‌های داوطلبانه شرکت کنید و عادت‌های خوب را انتشار دهید.

دیگر چه کاری از دستتان ساخته است؟ تا همین‌ جا کافی است. شما سهمتان را ادا کرده‌اید. خودتان را تغییر دهید و سعی نکنید دیگران را تغییر دهید. آنها تا خودشان نخواهند، تغییر نخواهند کرد.

۳. از گذشته فقط درس بگیرید، نه اینکه به خودتان سنجاقش کنید

گذشته ارزشمند است. نه‌تنها از اشتباهات خودتان، بلکه از اشتباهات دیگران هم بیاموزید.

سپس رهایش کنید.

گفتنش آسان‌تر از انجام دادنش است، قبول. اما باور کنید این به زاویهٔ دیدِ خودتان بستگی دارد. هنگامی‌که اشتباهی مرتکب می‌شوید، آن را به‌چشم فرصتی ببینید برای یادگیری چیزی‌ که نمی‌دانید. اگر هم دیگران اشتباهی را انجام می‌دهند، آن را فرصتی برای مهربانی، بخشش و درک متقابل بدانید.

مدام به گذشته‌ها فکر نکنید. گذشته نباید شما را محدود کند؛ فقط باید به شما آموزش دهد. فکر کنید و ببینید که چه‌چیزی خوب پیش نرفت؛ اما این کار را فقط برای این انجام دهید که بررسی کنید دفعهٔ بعد، شما و دیگران چه‌کار می‌توانید بکنید که این‌ بار درست پیش برود.

۴. در شادی موفقیت دیگران سهیم باشید

بسیاری از افراد موفقیت را نوعی «بازی با مجموع صفر» در نظر می‌گیرند؛ یعنی اگر او موفق است، جایی برای موفقیت من وجود ندارد و من باید از موفقیت او ناراحت باشم. این افراد تصور می‌کنند درخشیدنِ کسی باعث می‌شود دیگران به‌ چشم نیایند.

عصبانیت از موفقیت دیگران، قاتل انرژی ذهنی است: همان انرژی‌ای که می‌توانیم در جاهایی بهتر به‌ کار ببریم و از آن بهترین استفاده را ببریم، انرژی‌ای که برای سرسختی ذهنی به آن نیاز داریم.

وقتی دوستتان کاری فوق‌العاده انجام می‌دهد، این بدان معنا نیست که شما نمی‌توانید کار فوق‌العاده‌ای انجام دهید. اتفاقا موفقیت او در حوزه خودش، ممکن است مکمل موفقیت شما در حوزه فعالیت خودتان باشد. همیشه سعی کنید افراد موفق را به‌سمت خودتان بکشانید. حضور چند فرد موفق در کنار هم، می‌تواند به‌ پیشرفت کلی همهٔ شما کمک کند. اصلا اگر آدم‌های ناموفق دور و برتان باشند، ممکن است شما را هم تا سطح خودشان پایین بکشند!

۵. گله و شکایت را کنار بگذارید

کلماتی‌که به‌ کار می‌برید قدرت دارند، به‌ویژه روی خودتان. منفی باشند یا مثبت، فرقی نمی‌کند. آنها قدرتشان را روی شما و دیگران اِعمال می‌کنند.

نالیدن و شکایت‌کردن از وضعِ موجود و مشکلاتتان، همه‌چیز را بدتر خواهد کرد.

بنابراین اگر چیزی خوب پیش نمی‌رود، وقتتان را برای نالیدن تلف نکنید. آن انرژی ذهنی را برای بهتر کردن شرایط صرف کنید. به‌جای حرف‌زدن درباره اینکه چه‌چیزی خوب پیش نمی‌رود، درباره این صحبت کنید که چه کارهایی انجام دهید تا اوضاع بهتر شوند؛ حتی اگر مجبور شوید با خودتان گفت‌وگو کنید.

درباره دوستان و همکارانتان هم همین کار را بکنید. به‌جای اینکه خودتان را به شانه‌ای برای گریه‌کردن آنها تبدیل کنید، از آنها بخواهید ناله و شکایت نکنند. به آنها تفهیم کنید که دوستان خوب باید به هم کمک کنند تا مشکلات‌شان رفع شود نه اینکه با هم بنشینند و به زمین و زمان فحش بدهند!

۶. به‌فکر تأثیرگذاشتن روی دیگران نباشید

کسی‌که شما را به‌خاطر لباس‌ها، اتومبیل، دارایی‌ها و موقعیت شغلی تان دوست دارد، درواقع اشیای متعلق به شما را دوست دارد نه خودتان را. بنابراین روی این افراد انرژی ذهنی‌تان را صرف نکنید.

چنین روابطی همان‌قدر که سطحی هستند، غیرواقعی هم هستند. بنابراین خودتان باشید و به این فکر نکنید که چطور روی دیگران تأثیر بگذارید تا شما را دوست داشته باشند. آنچه شما را شادتر می‌کند، ایجاد روابط واقعی با دیگران است.

وقتی ذهنتان را از این افراد آزاد کنید، انرژی ذهنی بیشتری برای افرادی خواهید داشت که واقعا در زندگی‌تان اهمیت دارند.

۷. حساب موهبت‌هایتان را داشته باشید

هر شب، قبل‌از خاموش‌کردن چراغ، چند لحظه درنگ کنید و در آن لحظات، نگرانی درباره نداشته‌هایتان را کنار بگذارید. درباره هر چیزی که دیگران دارند و شما ندارید هم فکر نکنید.

حالا به داشته‌هایتان فکر کنید. واقعا باید شکرگزار آنها باشید، این‌طور نیست؟

وقتی این خصوصیات را در خودتان تقویت کنید، انرژی ذهنی‌ای که تاکنون هدر می‌دادید برمی‌گردد و ذخیره می‌شود. حالا هرقدر هم که به مشکل بربخورید، بازهم با انرژی زیاد پیش می‌روید و به هدفتان می‌چسبید. این همان سرسختی ذهنی است که در ابتدای مطلب، روش رسیدن به آن را قول دادیم!

حالا بنشینید و ارزیابی کنید که آیا هدفی در زندگی‌تان وجود داشته است که آن را رها کرده باشید؟ فکر می‌کنید چه عاملی باعث شد که دیگر به آن نچسبید؟ اگر سرسختی ذهنی داشتید، به آن می‌رسیدید؟  آن را با ما هم در میان بگذارید.

منبع: چطور

یادداشت برداری

یادداشت برداری؛ مزایا و روش تهیه یادداشت‌های مفید و کارآمد

قبل از این که یک هواپیما از زمین بلند شود، مسئولین پرواز، از خلبان و دستیارش گرفته تا مسئولین فرودگاه و برج مراقبت، باید صدها مورد و گزینه را چک کنند تا مطمئن شوند که مشکلی برای پرواز وجود نخواهد داشت. تنها فراموش کردن یکی از این موارد می‌تواند به معنی فاجعه بار تمام شدن پروازی باشد که می‌توانست آرام و موفق انجام شود. حال سوال اینجاست که چگونه مسئولین یک پرواز می‌توانند مطمئن شوند که هیچ یک از موارد مهم ایمنی را فراموش نکرده‌اند؟ آنها از یادداشتبرداری در قالب چک‌لیستی پیش از پرواز استفاده می‌کنند. یک یادداشت، فهرستی ساختاریافته‌ از نکاتی است که باید برای حل یک مشکل مشخص یا به انجام رساندن یک فرآیند پیچیده، در نظر گرفته شوند. همراه ما باشید، در این مقاله، نگاهی خواهیم انداخت بر مزایای یادداشتبرداری و چگونگی تهیه یادداشت‌های مفید و کارآمد.

چرا یادداشت‌برداری مهم است؟

اصطلاح «aide-mémoire» یک اصطلاح فرانسوی است که در انگلیسی «reminder» (یادآور) یا «memory aid» (یاری‌گر حافظه) ترجمه شده است. و ما از همان عبارت یادداشت برای ترجمه‌ی آن استفاده می‌کنیم. این اصطلاح اولین بار در سال ۱۸۴۶ توسط جی لوئیس (G. Lewis) در کتابی تحت عنوان «Aide-Mémoire to the Military Sciences» برای مخاطبین انگلیسی زبان، مطرح شد.

افراد به‌طور روزانه در حوزه‌های مختلفی یادداشت‌برداری می‌کنند؛ از تحلیل سیستم‌های کامپیوتری گرفته تا درخواست‌های مالی و برنامه‌ریزی‌های نظامی. به عنوان مثال، بیمارستان‌ها از یادداشت برای هدایت و راهنمایی کارمندان بخش جراحی و نظافت استفاده می‌کنند تا اتاق‌های جراحی به روش مناسبی ضدعفونی شوند. این کار احتمال ایجاد عفونت در جراحی‌ها را کاهش خواهد داد.

مزایای یادداشت‌برداری چیست؟

یادداشت می‌تواند هرچیزی را در بر بگیرد. از یک چک‌لیست کوتاه گرفته تا یک گزارش یا دفترچه‌ای با صفحات زیاد. یادداشت‌ها می‌توانند در کاهش اشتباهات و افزایش بهره‌وری بسیار کارآمد باشند. به عنوان مثال، می‌توانید از یادداشت برای راهنمایی افراد جهت انجام وظایف جدید یا پیچیده استفاده کنید، یا مطمئن شوید که در فرآیندهای روتین و تکراری یا در موقعیت‌های پراسترس، مراحل مهم از قلم نیفتاده‌اند.

یادداشت‌ها در حل مسئله نیز می‌توانند به شما کمک کنند. به عنوان مثال، می‌توانید از آنها برای برگرداندن محتوای سایت‌تان استفاده کنید یا اختلالات رایج در عملکرد یک ماشین را درست کنید و یا به بررسی علل کاهش فروش در شرکت خود بپردازید.

در اغلب مواقع استفاده از یک یادداشت می‌تواند منجر به انجام درست و اثربخش کارها شود و از وقوع اشتباهات و خراب شدن کارها جلوگیری کند. به ویژه در مواقعی که تحت فشار هستید، استفاده از یادداشت به شما کمک می‌کند تا از وقوع اشتباهات جلوگیری کنید. همچنین در مواقعی که مجبور به انجام کارهایی هستید که مشابهت بسیاری با یکدیگر دارند، یادداشت‌ها می‌توانند بسیار مفید واقع شوند؛ مثلا جهت اطمینان از تدریس یک درس در طول یک پروژه‌ی آموزشی.

نکته:

اصطلاح یادداشت (aide-mémoire) به فهرست تهیه شده از اقدامات تصویب شده در یک جلسه یا خلاصه‌ی توافقات صورت گرفته نیز اطلاق می‌گردد.

چطور یادداشت‌برداری کنیم؟

برای یادداشت‌برداری با طوفان فکری پیرامون فهرستی از عناوین، موارد و نکاتی که باید در فرآیند یا موقعیت موردنظرتان در نظرگرفته شوند، شروع کنید.

سپس از فهرست اولیه‌ی خود در یک موقعیت واقعی یا سناریوی عملی جهت رفع یک مشکل یا انجام وظایف موردنظر استفاده کنید. هربار که شما یا تیم‌تان در حال کار کردن روی هر کدام از نکاتی که یادداشت کرده‌اید هستید، فهرست‌تان را مورد بازبینی قرار دهید و ببینید که آیا نکات دیگری هم وجود دارند که باید پوشش داده شوند؟ یا آیا لازم است که تغییراتی در فهرست اعمال شود یا خیر.

وقتی که یادداشت خود را تهیه کردید، از میان افراد خود با کسانی که تجربه و تخصص مرتبط با فعالیت موردنظرتان را دارند مشورت کنید تا مطمئن شوید که فهرست‌تان تا جایی که امکان دارد جامع و شامل باشد.

فهرست خود را به‌گونه‌ای تنظیم کنید که به بهترین شکل ممکن، گویای اطلاعات مدنظر شما باشد. این فهرست می‌تواند یک یادداشت تک صفحه‌ای ساده باشد که می‌توانید از طریق کامپیوتر خود آن را مطالعه کنید و با اعضای تیم‌تان به اشتراک بگذارید، یا می‌تواند دفترچه‌‌ای چندصفحه‌ای باشد که می‌توانید آن را نگه دارید و در زمان‌های مورد نیاز از آن استفاده کنید.

یک یادداشت اثربخش، مختصر و مفید و متمرکز بر موضوعی خاص است که از عبارات و جملات ساده و واضحی در آن استفاده شده باشد و از آوردن پاراگراف‌های طولانی و کلمات سنگین در آن اجتناب شده باشد. حتی می‌توانید جهت برجسته کردن نکاتی که باید به‌خاطر بسپارید، از نمودارها و شکل‌ها در یادداشت‌‌برداری‌های خود استفاده کنید.

نکته‌ی بسیار مهمی که باید مدنظر قرار دهید این است که هرموقع نکته‌ی جدیدی آموختید که باید به ذهن‌تان بسپارید، یادداشت خود را به‌روزرسانی کنید. با انجام این کار می‌توانید به طور مداوم کیفیت کارتان را بالا ببرید.

همچنین می‌توانید یادداشت خود را در فضای مجازی به اشتراک بگذارید تا دیگران نیز از آن استفاده کرده و در صورت آموختن نکته‌ای جدید، آن را به یادداشت شما اضافه کنند.

نکته ۱

اگر باید کار خود را طی مراحلی با ترتیب مشخص انجام دهید، می‌توانید یادداشت‌تان را به صورت فلوچارت تهیه کنید.

نکته ۲

در بسیاری از موارد می‌توانید بلافاصله پس از تهیه‌ی یادداشت خود، از آن استفاده کنید. اما در مواقعی که ایمنی کار از اهمیت بالایی برخودار است و یا مواقعی که وقوع یک اشتباه می‌تواند خیلی گران تمام شود، لازم است که صحت و دقت یادداشت خود را بیازمایید تا مطمئن شوید که جامع و کامل است.

نکته ۳

در صورت امکان از درج جزئیات غیرضروری در یادداشت خود بپرهیزید. اگر یادداشت شما طولانی و پیچیده باشد، افراد از آن استفاده نخواهند کرد.

منبع: چطور

۵ نکته مؤثر و کاربردی برای افزایش تمرکز

تمرکز رمز موفقیت در یادگیری است. یادگیری هم مهم‌ترین چیزی است که در این دنیا باید انجام دهیم. یادگیری فقط به‌معنای کسب علم و دانش نیست؛ بلکه نوعی توانایی است که به ما در فکر کردن بهتر و تصمیم‌سازی‌های دقیق‌تر زندگی کمک می‌کند. یکی از مجریان خبر باسابقه و موفق دنیا، دایان سایر (Diane Sawyer) در پاسخ به اینکه رمز موفقیتش در گویندگی اخبار چیست، پاسخ بسیار جالبی داده است: «درسی که من آموخته‌ام این است که هیچ‌چیز جای توجه را نمی‌گیرد». اما چطور می‌توان توجه و تمرکز را افزایش داد؟ در این متن از ۵ نکته مؤثر و کاربردی برای افزایش تمرکز پرده‌برداری می‌شود.

فرقی نمی‌کند که در مدرسه مشغول مطالعه هستید و به تمرکز نیاز دارید یا در اداره‌ شلوغ‌تان سعی می‌کنید متمرکزتر عمل کنید و کارهای‌تان را پیش ببرید. برای تمام کردن پروژه‌های مختلف یا افزایش دقت در یک جلسه و تقریبا هر جای دیگری باید تمرکز کردن را یاد بگیرید.

۱. قانونِ «پنج تا بیشتر»

افزایش تمرکز

آدم‌های دنیا به دو دسته تقسیم می‌شوند: کسانی که کار کردن در خلال سختی‌ و خستگی را یاد گرفته‌اند و کسانی که آرزو می‌کنند کاش این مهارت را داشتند. از این به بعد با قانون «پنج تا بیشتر» به تمام خستگی‌ها و وسوسه‌های حین کار غلبه کنید. این قانون بسیار ساده است: هرگاه خواستید که از میانه کاری، آن را ترک کنید و به عبارت بهتر، تمرکزتان به هم خورد، به خودتان بگویید که پنج دقیقه دیگر از جایم بلند می‌شوم یا پنج صفحه دیگر می‌خوانم و بعد کار را ترک می‌کنم یا پنج مسئله درسی دیگر را حل می‌کنم و بعد کار را تمام می‌کنم.

دوندگان دقیقا در زمانی جانی تازه می‌گیرند و می‌توانند به دویدن ادامه بدهند که باوجود اینکه بدن‌شان ظاهرا دیگر کشش دویدن ندارد به کار خود ادامه می‌دهند و به اصطلاح عامیانه، کم نمی‌آورند. شما هم در زمانی که اراده‌تان شروع به بازیگوشی می‌کند و در آستانه کم‌آوردن قرار می‌گیرد باید به مسیر ادامه بدهید و نگذارید تمرکزتان مخدوش شود. زمانی که ذهن‌تان خسته شده است بکوشید تمرکزتان را حفظ کنید. این کار راه توسعۀ دامنه توجه (attention span) و ایجاد پایداری ذهنی است؛ یعنی این کار به شما کمک می‌کند ذهن‌تان را آماده نگه دارید و به کارتان ادامه دهید.

۲. قانون «تمرکز روی یک مسئله»

دقت کرده‌اید زمانی که غرق در افکار خود هستیم، گیج به نظر می‌رسیم؟ فکرکردن بیش از حد به چند موضوع هم‌زمان باعث آشفته‌شدن می‌شود. برای رفع نگرانی و گیجی باید با مغز یک قرارداد بسته شود، قراردادی که قطعا از آن استقبال می‌کند. باور کنید که مغز در رشوه‌گرفتن و تلقین بسیار تبحر دارد. پس به او رشوه بدهید. به‌جای اینکه در افکار و دل‌نگرانی‌های مختلف غوطه‌ور شوید، به خودتان بگویید که در زمانی خاص به موضوع موردنظر فکر می‌کنم.

مثلا به‌جای اینکه در محل کار غرق در فکرکردن درباره قرض‌ها و پرداخت وام‌ها شوید، به مغزتان بگویید که شب به این موضوع فکر خواهید کرد؛ در عوض با برنامه ریزی، زمانی مشخص را به فکرکردن درباره سخنرانی خود برای مدیران‌تان و ارائه پروژه کاری اختصاص بدهید. مثلا بگویید که از ساعت یک تا یک و سی‌ دقیقه روی ارائۀ خود کار می‌کنید تا بیانی شیوا و اثرگذار داشته باشید. به چند مسئله به‌طور هم‌زمان فکر نکنید. این کار نتیجه‌ای جز آشفتگی به دنبال نخواهد داشت.

اگر باز هم نتوانستید از دست افکار متعدد و مختلف خلاص شوید، آنها را روی یک تکه کاغذ یادداشت کنید و فکرکردن به هریک را به زمان مناسبش حواله دهید. با نوشتن دل‌مشغولی‌ها دیگر لازم نیست مدام به مغزتان فشار بیاورید و در نگرانی دائمی به سر ببرید. با این کار، شما یک فهرست اولویت بندی شده از کارهای‌تان دارید که به‌ترتیب برای رسیدگی به هر کار به آن مراجعه خواهید کرد.

۳. قانون «مبارزه با به‌تعویق‌انداختن کارها»

مبارزه با به تعویق انداختن کارها

حس‌وحال تمرکزکردن ندارید؟ کار یا پروژه‌تان را مدام به تعویق می‌اندازید؟ عقب انداختن کارها باعث می‌شود که درگیر فرایندی طولانی و فرسایشی شوید. مدت‌زمانی طولانی درگیر کاری خواهید شد که اگر سریع تصمیم به انجامش می‌گرفتید، زود تمام می‌شد و تکلیفش معلوم می‌شد. هر بار که خواستید کاری را به تعویق بیندازید با خود سه پرسش مهم و کلیدی را مطرح کنید:

  • آیا اجباری در انجام این کار وجود دارد؟
  • آیا می‌خواهم این کار را تمام کنم تا دیگر فکرم را مشغول نکند؟
  • آیا موکول‌کردن آن کار به بعدا باعث می‌شود که انجامش ساده‌تر شود؟

این پرسش‌ها باعث می‌شود با خودتان روراست باشید و یادتان بماند که از مسئولیت‌های‌تان گریزی نیست. به‌تعویق‌انداختن کارها فقط باعث می‌شود احساس گناه بیشتری از انجام‌ندادن‌شان به شما دست بدهد. واقعیت این است که انجام مسئولیت‌ها ضروری هستند، با عقب‌انداختن ناپدید نمی‌شوند و از میزان دشواری‌شان هم کاسته نمی‌شود. پس بهتر است به‌جای ایجاد احساسات بد درباره موکول‌کردن آنها به زمانی دیگر، سریع‌تر دست‌به‌کار شوید و تمرکزتان را بالا ببرید تا کارها پیش بروند.

۴. قانون «تمرکز روی زوایای مشخص»

فرض کنیم مغز یک دوربین است و چشم‌های‌مان لنز آن هستند. بیشتر اوقات با صحنه‌های متعددی رو‌به‌رو هستیم که از دریچۀ لنز وارد این دوربین می‌شوند. این صحنه‌ها در نمایی وسیع وارد مغز می‌شوند و ما می‌توانیم به‌طور هم‌زمان تمام تصاویر را وارد دوربین‌مان کنیم. مثلا دقت کرده‌اید که هم می‌توانیم مشغول رانندگی باشیم و هم با دوست‌مان در صندلی بغلی صحبت کنیم و ضمن اینکه حواس‌مان به جاده و ماشین‌های دیگر است به رادیو هم گوش بدهیم؟

اما برای افزایش تمرکز باید یاد بگیریم که گاهی این زاویه وسیع را محدود کنیم. باید بتوانیم روی زاویه‌ای مشخص از آنچه می‌بینیم تمرکز داشته باشیم. گاهی لازم است که صددرصد حواس‌مان را معطوف به چیزی خاص کنیم. پس بعضی وقت‌ها باید دستان‌مان را دور چشم‌ها حلقه کنیم و زاویه دید را محدود به چیزهای مهم‌تری کنیم که برای درک‌شان نیاز به تمرکز است.

درباره «سگ پاولوف» چیزی شنیده‌اید؟‌ ماجرای شرطی‌شدن آن را می‌دانید؟ پاولوف یک فیزیولوژیست روسی بود که فرایند شرطی‌سازی را روی سگ‌ها آزمایش می‌کرد. او با به‌صدادرآوردن یک زنگ، به سگ غذا می‌داد. در واقع، به‌شرط به‌صدادرآمدن زنگ، به سگ غذا داده می‌شد. این روند برای سگ عادت شده بود؛ به‌طوری‌که دیگر می‌دانست زمانی که زنگ به صدا درمی‌آید، غذا در انتظار اوست و با شنیدن زنگ، بزاق دهانش شروع به ترشح می‌کرد.

برای افزایش تمرکز روی موارد خاص و کوچک‌کردن زاویه دید با لنز چشم‌ها هم باید دستان‌تان را دور چشم‌ها حلقه کنید و در هنگام نیاز به تمرکز روی یک موضوع خاص، زاویه دید و وسعت موضوعات ذهن‌تان را محدود کنید. هر بار که دستان‌تان را روی چشم‌ها حلقه کنید تا زاویه دید را به‌طور معنوی کاهش بدهید، مغزتان از طریق شرطی‌شدن یاد می‌گیرد که زمان تمرکز بیشتر فرا رسیده است.

۵. قانون «نگاه‌کردن برای نخستین یا آخرین بار»

برای افزایش تمرکز باید به همه‌چیز طوری نگاه کنید که انگار نخستین بار است که آنها را می‌بینید یا آخرین فرصتی است که می‌توانید به آنها دقت و توجه کنید. همیشه نخستین دیدار یا آخرین فرصت برای دیدار با دقت و توجه بیشتری همراه است. مثلا زمانی که صبح‌ها چشم‌تان را باز می‌کنید، چشم به همۀ محیط دقت زیادی دارد و همه اطلاعات را به‌دقت دریافت می‌کند؛ انگار که نخستین بار است که به روی دنیا باز می‌شود. با این کار تمرکزتان بیشتر خواهد شد.

با چنین دقت و توجهی، تمرکزتان درباره موضوع مورد مشاهده افزایش پیدا می‌کند. اگر هم با این دید به چیزها بنگرید که انگار دیگر فرصت‌دیدنِ دوباره وجود نخواهد داشت، باز هم دقت‌تان بیشتر می‌شود. نگذارید که افکار متنوع و متعددْ حواس‌تان را در لحظات زندگی پرت کنند. گیجی ناشی از حضور قلبی در چند جا، تمرکز را کاهش می‌دهد.

مثلا زمانی که فرزندتان را در آغوش خود می‌خوابانید، نگرانی درباره سفر فردای‌تان باعث می‌شود که از لحظه غافل شوید؛ درنتیجه، نمی‌توانید آن عشقی را که فرزندتان به شما منتقل می‌کند، دقیق و عمیق احساس کنید. پس حواس‌تان را به کاری بدهید که در حال انجام آن هستید و تمام و کمال در اختیار لحظۀ حال قرار بگیرید. طوری به لحظۀ حال دقت کنید که انگار نخستین بار است آن را تجربه می‌کنید یا گویی دیگر تکرار نخواهد شد. پس بار دیگر که فکرتان به جایی دیگر پرواز کرد، نگاهی به دورواطراف‌تان بیندازید و به‌خاطر چیزهایی که اکنون دارید، شکرگزار باشید و آنها را با تمام وجود احساس کنید.

نقل‌قول‌هایی درباره تمرکز

نقل قول هایی درباره تمرکز

  • امو فیلیپس (Emo Phillips)، استندآپ‌کمدین آمریکایی: «من فکر می‌کردم مغز انسان جذاب‌ترین بخش بدن اوست، اما حالا که فکر می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که چه چیزی این نکته را به من گفته است؟ [کارْ کار خود مغز است. مغز برای خودش تبلیغ می‌کند؟ این جمله اشاره به اهمیت تمرکز دارد].»
  • لئوناردو داوینچی(Leonardo da Vinci)، نقاش ایتالیایی: «آهن در شرایط نامطلوب، زنگ می‌زند، آب راکد خلوصش را از دست می‌دهد و در سرما یخ می‌زند، تمرکز نداشتن و عمل‌گرا نبودن هم شیره مغز را می‌مکد و نابودش می‌کند.»
  • خوزه ارتگا یی گاست (Jose Ortega y Gasset)، فیلسوف اسپانیایی:‌‌ «به من بگو که چه چیزی توجه تو را جلب کرده است تا بگویم کیستی.»

  • رودیارد کیپلینگ (Rudyard Kipling): «شاید نداشتن کفش و لباس برایم قابل‌تحمل باشد اما از دست رفتن تمرکز من را مختل می‌کند.»
  • پائولو پانداستون‌ (Paula Poundstone)، استندآپ‌کمدین آمریکایی: «موضوع این نیست که نمی‌خواهم به حرف دیگران گوش کنم. اتفاقا خیلی هم راغبم. موضوع این است که نمی‌توانم حرف‌های‌شان را بشنوم و تمرکز کنم، چون خودم مدام مشغول حرف‌زدنم.»

منبع: چطور

انواع اعتماد به نفس؛ ۳ روش شکوفا کردن اعتماد به نفس

در آیین بودایی مفهومی وجود دارد مبنی بر اینکه شکلی که زندگیِ انسان به خود می‌گیرد و هر مشکلی که در آن بروز پیدا می‌کند، همگی در نتیجهٔ رفتارهای خود اوست و کسی به جز او، مسئول زندگی و مشکلاتش نیست. بخش زیادی از مشکلات و نابسامانی‌ها در نتیجهٔ نداشتن اعتماد به نفس به وجود می‌آیند و اهمیت این خصوصیت باعث شد تا موضوع این مقاله را به معرفی انواع اعتماد به نفس اختصاص بدهیم و اطلاعات جزئی‌تری در مورد هریک در اختیارتان قرار بدهیم. با ما همراه باشید.

اعتماد به نفس، همیشه در نتیجهٔ نوعی باور و ایمان قلبی به دست می‌آید. به‌طور کلی می‌توانیم این باور را به سه نوع مختلف تقسیم‌بندی کنیم و برای هر پیک، حوزهٔ جداگانه‌ای در نظر بگیریم؛ حوزه‌هایی که در نهایت انواع اعتماد به نفس را به وجود می‌آورند. در ادامه به شرح جزئیات بیشتری در مورد این حوزه‌ها خواهیم پرداخت.

انواع اعتماد به نفس

۱. اعتماد به نفس در نتیجهٔ باور به توانایی‌ها

اولین نوع از انواع اعتماد به نفس در نتیجهٔ باور به توانایی‌ها به‌دست می‌آید. این باور مرتبط با فعالیت‌هایی است که در انجام‌شان مهارت دارید و برای انجام دادن‌شان آموزش دیده‌اید.

برای مثال، کسی که برای نوازندگی به‌طور حرفه‌ای آموزش دیده باشد، به مهارتش در اجرای یک قطعهٔ موسیقی کاملا باور دارد (البته در چنین مواقعی باید مراقب اعتماد به نفس کاذب یا بیش از حد هم بود)، اما مشخصا در فعالیت یا مهارت دیگری نظیر آشپزی، چنین باوری به خودش نخواهد داشت.

کسب موفقیت‌های پی‌درپی در کاری که در انجامش مهارت دارید، باعث به وجود آمدن این باور به توانایی‌ها می‌شود. رسیدن به حد اعلای موفقیت در انجام کاری که در آن مهارت دارید، احتمالا چند سالی زمان می‌برد، که البته شاید این‌طور نباشد و در مدت‌زمان کوتاه‌تری به آن دست پیدا کنید، اما آنچه محرز است، این است که برای رسیدن به این موفقیت به اراده، انضباط، پشتکار، تعهد و محرکی نیاز دارید که به شما انگیزه‌ای برای پیشرفت مداوم بدهد. پس از رسیدن به این حد اعلا و زمانی که در حوزهٔ کاری‌تان، به اصطلاح، استادکار شدید، اعتماد به نفسی پیدا خواهید کرد که تا حدود زیادی از هرگونه آسیبی در امان خواهد بود و به این خاطر که در ضمیر ناخودآگاه و به مرور زمان شکل می‌گیرد، از برترین انواع اعتماد به نفس به‌شمار می‌رود.

دست‌یابی به این اعتماد به نفس هم کار چندان دشواری نیست و کافی است به مهارت‌تان در انجام کاری که برایش آموزش دیده‌اید توجه بیشتری نشان بدهید و به واسطهٔ آن، به توانایی‌تان در انجام آن کار باور پیدا کنید؛ در نهایت همین باور است که اعتماد به نفس را در شما به وجود خواهد آورد.

۲. اعتماد به نفس در نتیجهٔ باور به توانایی در یادگیری مهارت‌های جدید و پیدا کردن راه‌حل برای مشکلات

این نوع اعتماد به نفس مربوط به فعالیت‌هایی می‌شود که برای انجام‌شان مهارت بخصوصی ندارید و آموزش ندیده‌اید. سؤال مهمی که در حوزهٔ این دسته از فعالیت‌ها پیش می‌آید این است که با نداشتن بینش و اطلاعات کافی در مورد مشکلی بخصوص، چگونه امکان پیدا کردن راه‌حلی برای آن وجود خواهد داشت؟ برای یافتن جواب این سؤال، پیش از هر چیز باید اقدام به شناسایی ندای درونی‌ای کنید که به شما می‌گوید توانایی پیدا کردن راه‌حل را نخواهید داشت.

نیشیرن دایشونین، کشیش بودایی ژاپنی قرن سیزدهم میلادی (ازجمله کشیش‌های بودایی شناخته‌شدهٔ ژاپن است و در آیین بودایی، مکتب منحصربه‌فرد خودش را دارد که آموزه‌های او در آن تدریس می‌شود.) از این صدای درونی با نام «شیطان» یاد می‌کند: ایده‌ای بازدارنده که وجود خارجی ندارد و تنها در ذهن جای دارد. این صدای درونی ممکن است شکل گفته‌های معلم، پدر یا دوست‌تان را به خود بگیرد، اما مهم‌ترین تأثیرپذیری را از خود شما خواهد داشت و هر چقدر به آن اجازهٔ گسترده شدن بدهید، به همان اندازه اراده و تصمیم نهایی‌تان را تحت‌تأثیر قرار خواهد داد. برای رهایی از دست این صداهای درونی، یا به‌قول کشیش بودایی «شیاطین»، باید آن‌ها را به‌دقت زیر نظر گرفت تا توانایی کنترل‌شان وجود داشته باشد، در غیر این صورت، در مواجهه با آن‌ها یا غافلگیر خواهید شد یا وحشت‌زده که در هیچ‌یک از این دو حالت امکان پیش گرفتن رویکردی با نتیجهٔ مطلوب، وجود نخواهد داشت.

تجربه‌های ناخوشایند و شکست‌های گذشته، مسئله دیگری است که باید با آن کنار بیایید. اگر با اتکا بر شجاعت و آگاهی لازم، راه و روش‌های جدیدی را امتحان کنید که چندان با آن‌ها احساس راحتی نمی‌کنید، شکست‌های گذشته لزوما خبر از تجربهٔ ناخوشایند دیگری در آینده نخواهند داد. بسیاری از افرادی که موفق شده‌اند عادت ناسالمی مانند سیگار کشیدن را برای همیشه کنار بگذارند، بارها اقدام به کنار گذاشتن آن کرده‌اند و شکست خورده‌اند و گذر از سد این تجربیات ناخوشایند بوده است که موفقیت نهایی را برای‌شان به ارمغان آورده است.

قابلیت‌های ذهن انسان بسیار بیشتر از آن چیزی است که اغلب مردم تصور می‌کنند. باور کردن این قابلیت‌ها و دست‌کم نگرفتن خود باعث می‌شود تا با خلاقیت و ارادهٔ بیشتری به سمت اهداف‌مان حرکت کنیم. برای رسیدن به این نوع اعتماد به نفس و به عهده گرفتن کارهای جدید، به این فکر کنید که اگر امکان انجام دادن کاری وجود داشته باشد، چرا شما نباید آن کسی باشید که کار را به نتیجهٔ نهایی برساند؟ نبوغ، مسئله‌ای ذاتی است و برای به دنیا آمدن نوابغ باید صبر کرد، اما همیشه امکان یادگیری مهارت‌های جدید وجود دارد و با داشتن اعتماد به نفس کافی، هیچ کاری وجود نخواهد داشت که نتوانیم انجام بدهیم.

۳. اعتماد به نفس در نتیجهٔ باور به ارزش ذاتی

سومین و آخرین نوع از انواع اعتماد به نفس که در این مقاله معرفی خواهیم کرد، اعتماد به نفسی است که در نتیجهٔ باور به ارزش ذاتی به دست می‌آید. آیا تاکنون به این فکر کرده‌اید که ما عزت نفس مان را از کجا به دست می‌آوریم؟ متأسفانه، حتی کسانی که در سطح مطلوب و سالمی برای خودشان ارزش قائل هستند، عزت‌نفس‌شان پایه و اساس چندان استواری ندارد و احتمال فرو ریختن آن وجود دارد. ساده‌ترین راهکار برای دست‌یابی به عزت نفس اتکا به مسائل و ویژگی‌هایی چون ظاهر زیبا، پول، شهرت و استعدادی منحصربه‌فرد (نویسندگی، نقاشی و …) است که البته تعداد محدودی از افراد به آن دسترسی دارند. در سوی دیگر، مسائل و ویژگی‌هایی وجود دارند که دست‌یابی به عزت نفس با استفاده از آن‌ها دشوارتر خواهد بود، اما تعداد بیشتری از مردم به آن دسترسی دارند: محبوبیت در میان سایرین، انجام دادن کارهای درست، کمک کردن به دیگران و مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی و سودمند بودن در آن‌ها از آن جمله‌اند.

عزت نفس، چه با اتکا به ویژگی‌های دستهٔ اول به دست آمده باشد، چه با اتکا به ویژگی‌های دستهٔ دوم، در هر صورت مشکلی اساسی دارد: اینکه به‌سادگی ممکن است از دست برود. ظاهر زیبا همیشگی نیست، همینطور پول و ثروت، شهرت ممکن است بدنامی به‌دنبال داشته باشد (یا بدتر از آن، بی‌علاقگی و از دست دادن اشتیاق را)، محبوبیت در میان سایرین هم همیشگی نیست و الی آخر. نکتهٔ دیگری که باید در نظر داشته باشیم این است که عزت نفس، اگر بخواهیم از تشبیه استفاده کنیم، شبیه به جانوری گرسنه است: به این معنا که برای پایدار ماندن، مرتبا باید تغذیه شود، در غیر این صورت، عزت نفس ما، به نقطهٔ مقابل اعتماد به نفس، یعنی غرور و تکبر تبدیل خواهد شد (یعنی برای اینکه خودمان را متقاعد کنیم که ارزش بیشتری از دیگران داریم، خودمان را برتر از آن‌ها خواهیم دانست). این در حالی است که اعتماد به نفس حقیقی فارغ از عوامل بیرونی است و به‌خودی‌خود وجود دارد؛ اگر بخواهیم به آن دست پیدا کنیم، به مقایسه با شخص یا چیزی که به باورمان ارزش کمتری دارد نیاز نخواهیم داشت.

حالا این سؤال مهم پیش می‌آید که راه چاره چیست و چگونه می‌توان به اعتماد به نفس حقیقی دست پیدا کرد؟ شاید بهترین راه این باشد که به معنای واقعی کلمه عاشق زندگی‌تان بشوید. البته نه عاشق آن بخشی از خود که تنها به آنچه به او تعلق دارد و آنچه به دیگران، فکر می‌کند و دنیا را از این منظر نگاه می‌کند، بلکه عاشق آن بخش متعالی‌تر که تمامی مردم، فارغ از مقام و منصب‌شان، برایش به یک اندازه ارزشمند هستند، سرشار از مهر و محبت است و برای بخشیدن، درک کردن و انجام کارهای خیر، ظرفیتی بی‌انتها دارد. آن بخشی که تحت‌تأثیر ضربه‌های روحی قرار نگرفته است و با اینکه بسیاری از ما، وجود داشتن آن را انکار می‌کنیم، یا از آن بی‌اطلاعیم، وجود دارد. اگر عزت نفس، به‌خاطر عاملی مثل کمبود محبت در دوران کودکی به سطح مطلوبی نرسد یا به‌خاطر ضربه‌های روحی گسترش پیدا نکند، احتمال متوسل شدن به هریک از منابع غیرقابل اطمینانی که پیش‌تر عنوان شدند وجود خواهد داشت، اما متأسفانه استفاده از آن‌ها ما را به نتیجهٔ مطلوب نخواهد رساند. اعتماد به نفس حقیقی تنها در صورتی حاصل می‌شود که بخش متعالی از وجودمان را بشناسیم و به آن اتکا کنیم.

همهٔ ما در طول زندگی دورانی را پشت سر می‌گذاریم که در هریک از انواع اعتماد به نفس، دچار کمبود می‌شویم و به‌خاطر ترس از آسیب دیدن یا خجالت‌زده شدن، از محیط اطراف‌مان تأثیرپذیری پیدا می‌کنیم و در این میان، اگر چیزی یا کسی باعث آزار و اذیت‌مان شود، آن را از خود برتر خواهیم دانست و توان مقابله با آن را در خود نخواهیم دید. این مسئله کاملا طبیعی است، اما چیزی که انسان را از پا در نیاورد، باعث قوی‌تر شدن او خواهد شد و مهم این است که با درس گرفتن از چنین تجربیاتی، راه را برای رسیدن به اعتماد به نفس حقیقی هموارتر کرد. بهتر است از میان انواع اعتماد به نفس، کار را با اتکا به دو نوع اول شروع کنید، چرا که شناسایی و رسیدن به آن‌ها، در مقایسه با نوع سوم، نسبتا ساده‌تر است و به‌نوعی، پایه و اساس لازم برای رسیدن به اعتماد به نفس حقیقی را فراهم می‌کنند. نکتهٔ دیگر اینکه رسیدن به هریک از انواع اعتماد به نفس، پایان کار نخواهد بود و باز هم امکان دارد موقعیت یا شرایطی پیش بیاید که اعتماد به نفس را تحت‌تأثیر قرار بدهد؛ هدف نهایی باید رسیدن به اعتماد به نفسی باشد که از هر گونه آسیبی در امان است و از هیچ چیز و هیچ کس تأثیر نمی‌پذیرد.

منبع: چطور

قانون مورفی چیست؟ ۱۰ قانون مورفی که حقایق زندگی را توضیح می‌دهند

قانون مورفی نامی است که روی یک مثل رایج گذاشته شده است: «هر خطای ممکن رخ خواهد داد». این قوانین معمولا برای انسان‌های بد‌شانس به کار می‌روند. در ادامه ۱۰ قانون مورفی که حقایق جهان را توضیح می‌دهند، معرفی می‌کنیم.

تاریخچه قانون مورفی به اوایل قرن ۱۹ میلادی برمی‌گردد؛ زمانی که ادوارد مورفی به عنوان مهندس یکی از پروژه‌‌های پایگاه نیروی هوایی ادواردز مشغول فعالیت بود، متوجه شد که یکی از تکنسین‌های او مرتکب خطا شده و به او گفت اگر هر خطایی را مرتکب شوی، من متوجه می‌شوم. از این رو دکتر جان پائول استاپ که در این پروژه نیز همکاری داشت، در خصوص عمومیت خطاها یاداشتی را نوشت و نام آن‌ را قانون مورفی گذاشت. پس از مدتی در همایشی، یکی از خبرنگاران از دکتر جان پائول استاپ پرسید که چگونه از خطاها پیشگیری می‌کنید، او گفت از قانونی مورفی پیروی کردیم و از اشتباه‌هایی که به طور معمول هر انسانی انجام می‌دهد، جلوگیری می‌کنیم. به همین دلیل قانون مورفی به شهرت جهانی رسید و امروزه علاوه بر استفاده از قانون اصلی مورفی، از مدل‌های مشابه دیگری نیز استفاده می‌شود که در ادامه آن‌ها را معرفی می‌کنیم.

معرفی ۱۰ مدل مشابه قانون مورفی

۱- قانون مورفی ؛ نسخه اصلی

  • هر خطای ممکن، رخ خواهد داد.

اولین دیدگاه قانون مورفی به موضوع بی‌عرضگی اشاره می‌کند که معمولا این اتفاق‌ها با نتایج بدی همراه خواهند شد. البته دیدگاه دومی نیز در قانون مورفی وجود دارد که عنوان می‌کند هیچ‌گاه کنترل کیفیت را فراموش نکنیم و سعی کنیم سطح انتظارات را بالا ببریم؛ چرا که یک اشتباه کوچک، پیامد‌های بسیار بدی را به دنبال خواهد داشت.

۲- قانون چیز‌های گم شده

  • هیچ‌گاه چیزی را که گم کرده‌اید پیدا نخواهید کرد، مگر وقتی که یکی را جایگزین آن کرده باشید.

این قانون به اشیای گمشده مانند دسته کلید، جوراب و غیره اشاره می‌کند و می‌گوید تا زمانی که مشابه آن‌ را جایگزین نکنید، آن شیء گمشده پیدا نمی‌شود.

۳- قانون ارزش

  • میزان آسیب دیدن هر چیزی با ارزش آن رابطه مستقیم دارد.

با کمی توجه به زندگی خودمان متوجه می‌شویم آن چیزهایی که برایمان ارزش بیشتری دارند، آسیب می‌بینند و چیز‌هایی که ارزش کمتری دارند از دوام بیشتری برخوردارند. پس مراقب چیز‌های با ارزش زندگیتان باشید.

۴- قانون آینده

  • بخندید، فردا شرایط بد‌تر می‌شود.

یکی از نسخه‌های قانون مورفی به آینده اشاره دارد. طبق این قانون، به فردایی بهتر امید نداشته باشید و از امروزتان لذت ببرید. هرچند شاید این قانون کمی بدبینانه باشد، اما به‌طور کلی به جای اینکه امروزتان را برای آینده هزینه کنید، قدر آنچه که دارید را بدانید.

۵- قانون مسئله

  • اگر مسئله‌ای را رها کنید، از وضعیت بد به بدتر تبدیل می‌شود.

این قانون به پیچیده شدن مسائل اشاره دارد. در واقع اگر مسئله‌ای را رها کنید و پس از مدتی به دنبال حل کردن آن باشید، شرایط برایتان بد‌تر خواهد شد. برای مثال اگر مشکلی با دوستتان دارید و آن را اکنون برطرف نکنید، در آینده برای حل این مشکل با مشکل جدی‌تری مواجه می‌شوید و کار برایتان پیچیده‌تر خواهد بود.

۶- قانون نظریه‌ها

  • با تحقیق کافی، می‌توانید نظریه خود را اثبات کنید.

این نسخه از قانون مورفی به تفکر دقیق اشاره دارد. شما برای اثبات نظریه خود باید پژوهش‌های زیادی انجام دهید، از منظری بی‌طرف به آن نگاه کنید و به ایده خود باور داشته باشید.

۷- قانون ظواهر

  • ظاهر خوب یک شرکت با میزان قدرت آن تفاوت دارد.

این نسخه از قانون مورفی اشاره می‌کند که ظواهر می‌توانند به نوعی فریبنده باشند. برای مثال یک سیب سرخ به ظاهر می‌تواند سالم باشد، ولی از درون خراب باشد. از این رو به جای اینکه از ظاهر چیزی فریب بخورید، به باطن ماجرا توجه داشته باشید.

۸- قانون باور

  • وقتی به شخصی بگویید در جهان هستی ۳۰۰ میلیارد ستاره وجود دارد، بدون اینکه با شما بحث کند، حرفتان را باور می‌کند، اما به همان فرد بگویید که این نیمکت تازه رنگ شده است، او قبل از نشستن ابتدا با انگشت خود نیمکت را لمس می‌کند تا از درستی حرفتان مطمئن شود.

به طور کلی قانون مورفی در این زمینه عنوان می‌کند بسیاری از مردم حقایقی را که اثبات آن دشوار باشد به راحتی باور می‌کنند، اما برای حقایقی که اثبات کردن آن به آسانی انجام شود، به دنبال اثبات یا رد آن هستند؛ زیرا ذهن انسان‌ها قادر به راستی‌آزمایی اطلاعات زیاد یا سنگین نیست و به همین دلیل آن را زود باور می‌کند.

۹- قانون مدیریت زمان

  • ۹۰ درصد اول یک پروژه ۹۰ درصد زمان می‌گیرد و ۱۰ درصد باقیمانده، ۹۰ درصد دیگر زمان می‌برد.

برخی بر این باورند تام کارژیل قانون مدیریت زمان یا قانون نود نود را بیان کرده است، اما این قانون نیز به نوعی جزو قوانین مورفی شناخته می‌شود. طبق این قانون شما نمی‌توانید زمان پروژه‌ها را بر اساس نسبت‌های ریاضیاتی پیش‌بینی کنید؛ زیرا برخی از پروژه‌ها آنچنان زمان‌بر می‌شوند که فراتر از تصور شما خواهد بود. به طور کلی این قانون مانند قانون پارکینسون عمل می‌کند. طبق قانون پارکینسون، پروژه‌ای که روی آن کار می‌کنید گاهی آنقدر زمان‌بر خواهد بود که تمام زمان‌ اختصاص شده به آن را اشغال می‌کند.

۱۰- قانون کار کردن زیر فشار

  • فشار شرایط را بد‌تر می‌کند.

هر زمانی که روی کاری بیش‌ از حد ممکن فشار بیاورید، نتیجه بد‌تر می‌شود. به طور کلی اگر سعی کنید برای بهتر کردن اوضاع به زور متوسل شوید، اوضاع بدتر خواهد شد. آن دسته از افرادی که فرزند نوجوان دارند این قانون را به خوبی درک می‌کنند؛ زیرا هر چه روی فرزند خود فشار بیاورید، میزان موفقیت فرزند بسیار کمتر از حد تصور خواهد بود.

غلبه بر عادت به تعویق انداختن کارها با ۱۱ راهکار عملی و نتیجه‌بخش

همه‌ی ما گاهی اوقات کارها را به زمان دیگری موکول می‌کنیم و با این پدیده آشنا هستیم. زمانی که کارها را به تعویق می‌اندازیم، در واقع زمان آزاد را هدر می‌دهیم و کارهای مهمی را که به‌عهده داریم، به آخرین لحظات موکول می‌کنیم. در چنین لحظه‌هایی به شدت دچار اضطراب می‌شویم و افسوس می‌خوریم که ای کاش کارمان را زودتر شروع کرده بودیم.

کسانی که دائما کارهای خود را به زمان دیگری موکول می‌کنند، احتمالا چندین سال از زندگی خود را در این چرخه سپری کرده‌اند. تعلل کردن، کارها را به عقب انداختن، سست شدن، پنهان شدن از کار، روبه‌رو شدن با آن در آخرین لحظه و سپس تکرار دوباره‌ی این چرخه. به تعویق‌انداختن کارها حقیقتا یک عادت نادرست است که ما را از بین می‌برد و از دستیابی به اهداف بزرگ‌تر در زندگی جلوگیری می‌کند. اجازه ندهید که این عادت اشتباه تمام زندگی شما را هدر دهد. در ادامه با چند راهکار عملی آشنا می‌شوید که برای غلبه بر به تعویق انداختن کارها به شما کمک می‌‌کند.

۱. کارتان را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنید

یکی از دلایلی که باعث می‌شود کارها را به زمان دیگری موکول کنیم این است که به صورت ناخودآگاه تصور می‌کنیم که کار برای‌ ما بیش از اندازه حجیم است. پیشنهاد می‌کنیم کار اصلی را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کرده و به صورت مجزا روی هر مرحله تمرکز کنید. اگر مشکل برطرف نشد، باید این کار را ادامه دهید و بخش‌ها را کوچک‌تر کنید. به زودی متوجه می‌شوید وظیفه‌ای که به عهده دارید، ساده‌تر از چیزی است که تصور می‌کنید و ترجیح می‌دهید که بلافاصله کار را تمام کنید.

برای مثال نویسندگی را در نظر بگیرید. نوشتن کتاب در مجموع یک پروژه‌ی بزرگ است که می‌تواند بسیار سنگین و حجیم باشد. اما اگر آن را به مراحل مختلف مثل ۱) تحقیق، ۲) تصمیم‌گیری برای موضوع، ۳) ایجاد طرح کلی، ۴) طراحی محتوا، ۵) نوشتن فصل‌های ۱ تا ۱۰، ۶) اصلاح و غیره تقسیم کنید، متوجه می‌شوید که همه چیز قابل کنترل است. سپس می‌توانید روی مراحل ضروری تمرکز کنید و بدون فکرکردن به مراحل دیگر، آن را به بهترین شکل انجام دهید. پس از پایان هر مرحله می‌توانید به سراغ مرحله‌ی بعدی بروید.

۲. محیط پیرامون خود را تغییر دهید

محیط‌های مختلف تأثیرات متفاوتی بر میزان بهره‌وری ما دارند. به میز کار و اتاق خود نگاه کنید. این محیط شما را به کارکردن ترغیب می‌کند یا اینکه باعث خواب آلودگی می‌شود؟ اگر حالت دوم درست باشد، پس بهتر است محیط کار خود را تغییر دهید. فراموش نکنید محیطی که قبلا در شما ایجاد انگیزه می‌کرد،‌ احتمالا پس از چند مدت چنین تأثیری نخواهد داشت. در این صورت، زمان آن رسیده که محیط اطراف خود را کمی تغییر دهید.

۳. یک جدول زمانی جزئی با ضرب‌العجل‌های مشخص طراحی کنید

اگر فقط یک ضرب‌العجل برای تحویل کار داشته باشید، به راحتی دچار عادت اشتباه به تعویق انداختن کارها می‌شوید. در این حالت احساس می‌کنیم که وقت کافی داریم و کار را به زمان دیگری موکول می‌کنیم.

همان‌طور که در بالا اشاره شد، پروژه‌ای که در دست دارید را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنید؛ سپس یک جدول زمانی کلی طراحی کنید که مهلت پایانی هرکدام از مراحل با جزئیات در آن مشخص شده باشد. به این ترتیب می‌دانید که برای هرکدام از وظایف، یک مهلت مشخص دارید که باید در همان تاریخ انجام شود. این جدول زمانی باید تا اندازه‌ای برنامهریزی شده باشد که اگر یکی از کارها را به‌موقع انجام ندهید، تمامی مراحل دیگر را تحت تأثیر قرار بدهد. با این روش، حالت ضروری برای انجام کار نیز ایجاد می‌شود. می‌توانید بسته به حجم پروژه، آن را در بخش‌های ماهانه، هفتگی و سپس روزانه تقسیم کنید.

۴. تعلل‌های کوتاه و بلندمدت را کنار بگذارید

اگر بیش از اندازه دچار این عادت اشتباه هستید، احتمالا به این دلیل است که به تعویق انداختن کارها را برای خودتان آسان کرده‌اید. به بیان دیگر،‌ زمان ارزشمند را با کارهای دیگر هدر می‌دهید. می‌توانید لیست صفحات بوکمارک شده در مرورگر را به پوشه‌ی دیگری انتقال دهید که دسترسی آسانی نداشته باشد. سیستم هشدار یا نوتیفیکیشن اتوماتیک در ایمیل را غیرفعال کنید. از تمام حواس‌پرتی‌های محیط اطراف خلاص شوید. برخی افراد حتی ترجیح می‌دهند حساب کاربری خود را در شبکه‌های اجتماعی، حذف یا غیرفعال کنند. بهتر است برای غلبه بر این عادت اشتباه، رفتارهایمان را آگاهانه و از روی اختیار انتخاب کنیم تا اینکه با روش‌های خودمختار، این عادت را بی‌اثر و متوقف کنیم. در هر صورت اگر احساس می‌کنید کارهایی مثل حذف‌کردن حساب کاربری ضروری است، این کار را انجام دهید.

۵. با افرادی معاشرت کنید که انگیزه‌ی لازم را در شما ایجاد می‌کنند

بدون شک اگر ده دقیقه با افرادی مثل «بیل گیتس» و «استیو جابز» صحبت کنید، حتما انگیزه‌ی لازم برای کار کردن را پیدا خواهید کرد. افرادی که با آنها معاشرت می‌کنیم بر رفتارهایمان تأثیر می‌گذارند. قطعا نمی‌توانیم به «بیل گیتس» و «استیو جابز» دسترسی داشته باشیم، اما این ویژگی در هر حالتی قابل اجراست. از میان دوستان، ‌خانواده، همکارها و غیره، با افرادی معاشرت کنید که انگیزه و نیروی محرکه‌ی لازم را ایجاد می‌کنند؛ این افراد معمولا سختکوشی بیشتری دارند. به‌زودی متوجه می‌شوید که روحیه و انرژی آنها به شما نیز منتقل شده است.

۶. دوست پیدا کنید

پیدا کردن دوست و همراه باعث می‌شود که روند کار سرگرم‌کننده شود. بهتر است این همراه نیز اهداف مخصوص به خود را داشته باشد. بدین ترتیب هر دوی شما در مقابل اهداف و برنامه‌های یکدیگر مسئول و پاسخگو خواهید بود. اهداف شما الزاما نباید مشابه باشند؛ هرچند که در صورت تشابه اهداف می‌توانید چیزهای بیشتری از یکدیگر یاد بگیرید.

۷. با دیگران درباره‌ی اهداف‌تان گفتگو کنید

بازگو کردن اهداف با اطرافیان تأثیری مشابه حالت شماره ۶ دارد. با دوستان، همکارها،‌ خانواده و آشنایان درباره‌ی پروژه‌هایتان حرف بزنید. بدین ترتیب هر زمان که با آنها ملاقات می‌‌کنید، کنجکاو می‌شوند که درباره‌ی وضعیت پروژه پرس‌وجو کنند. برای مثال اگر پروژه‌هایی که در دست دارید را در بلاگ شخصی، توییتر و فیسبوک به اشتراک بگذارید، دوستان‌تان جویای روند پیشرفت آنها می‌شوند. به این ترتیب، در مقابل برنامه‌های خود مسئول و پاسخگو خواهید بود.

۸. به دنبال کسانی باشید که قبلا به چیزی که می‌خواهید دست پیدا کرده‌اند

می‌خواهید به چه چیزی دست پیدا کنید؟ چه کسانی قبلا به چیزی که شما در حال حاضر می‌خواهید، دست یافته‌اند؟ به دنبال این افراد باشید و با آنها ارتباط برقرار کنید. برقراری ارتباط با این افراد به شما نشان می‌دهد اهدافی که انتخاب کرده‌اید، دست‌یافتنی هستند؛ تنها کافیست عمل کنید. این روش یکی از بهترین محرک‌ها برای اقدام و عمل است.

۹. اهداف خود را بازبینی کنید

اگر مدتهاست که کارتان را به تعویق می‌اندازید، احتمالا بازتاب‌دهنده‌ی این است که یک ناهماهنگی میان کاری که انجام می‌دهید و چیزی که می‌خواهید وجود دارد. گاهی اوقات با کشف و آگاهی بیشتر درباره‌ی خودمان،‌ اهداف‌مان را بزرگ می‌کنیم؛ اما با تغییرندادن اهداف، ‌مانع از بازتاب صحیح رشد آنها می‌شویم. از کار فاصله بگیرید (مثل یک مسافرت کوتاه یا تعطیلات آخر هفته) و خودتان را دوباره سازمان‌دهی کنید. دقیقا می‌خواهید به چه چیزی دست پیدا کنید؟ برای رسیدن به آن دقیقا باید چه کارهایی انجام دهید؟ باید چه گام‌هایی بردارید؟ آیا کار فعلی شما با مقصد نهایی هم‌جهت است؟ در غیر این صورت باید چه کار کنید؟

۱۰. کارها را بیش‌ازحد پیچیده نکنید

آیا منتظر بهترین زمان برای انجام کار هستید؟ احتمالا فکر می‌کنید که به دلایل مختلف نمی‌توانید کارتان را در همین لحظه انجام دهید. چنین افکاری را از ذهن خارج کنید؛ چراکه بهترین و بی‌نقص‌ترین زمان هرگز وجود نخواهد داشت. اگر دائما منتظر چنین زمانی باشید، هرگز نمی‌توانید هیچ کاری را به اتمام برسانید. کمال گرایی یکی از اصلی‌ترین دلایل به تعویق انداختن کارها است.

۱۱. کار را از جایی شروع کنید و فقط انجام دهید

در پایان، همه چیز تنها به اقدام‌کردن ختم می‌شود. می‌توانید تمامی مراحل تعیین استراتژی، برنامه‌ریزی و نظریه‌پردازی را طی کنید،‌ اما اگر در نهایت اقدام نکنید،‌ هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. بسیاری از افراد دائما از شرایط زندگی خود ناراضی هستند،‌ اما همچنان از اقدام‌کردن امتناع می‌کنند. هیچ‌کس در راه رسیدن به موفقیت، کارها را به زمان دیگری موکول نکرده است. اگر می‌خواهید کاری را انجام دهید، فقط کافیست از جایی شروع کنید و آن را انجام دهید.

کدامیک از این توصیه‌ها برای شما کارآمدتر بوده است؟ آیا برای جلوگیری از این عادت،‌ روش مخصوص به خود را دارید؟ آنها را با ما به اشتراک بگذارید.

منیع: چطور

۵ تصور نادرستی که باعث هدر رفتن فرصت‌های زندگی‌مان می‌شود

بسیاری از کسانی که نوجوانی و جوانی را پشت سر گذاشته‌اند و وارد دوره‌ی میان‌سالی شده‌اند، معتقدند با تصور ثبات وضع فعلی، در مدیریت فرصت‌های زندگی و توجه به انتخاب دقیق اهداف خود، به‌اندازه‌ی کافی تلاش نکرده‌اند. به‌ندرت می‌توان کسی را یافت که با عاقبت‌اندیشی و چشم‌پوشی از لذت‌های آنی یا به‌تعویق‌انداختن آن لذت‌ها، خود را برای تجربه‌ی موفقیت در سال‌های آتی آماده کند. با این توضیحات، سؤال اساسی این است: «چرا پس از عبور از مرز سی‌سالگی، ناگهان چشم باز می‌کنیم و می‌بینیم هنوز دستاوردی درخور توجه کسب نکرده‌ایم؟» پرسش مهم دیگر نیز این است: «آیا راهی برای جبران آن یا امیدی برای شروع دوباره زندگی می‌توان متصور بود؟» همراه ما باشید تا پاسخ این پرسش‌ها را باهم مرور کنیم.

۱. فکر می‌کنیم همواره فرصت کافی برای آزمون و خطا داریم

به‌جرئت می‌توان گفت قسمت عمده‌ای از تصمیم‌ها و انتخاب‌های ما، پیش از این، موضوع انتخاب دیگران نیز بوده است؛ به‌عنوان مثال، ما اولین کسی نیستیم که قصد مهاجرت داریم یا اولین کسی نیستیم که می‌خواهیم شریک زندگی‌مان را انتخاب کنیم یا بخواهیم از او جدا شویم.

هیچ‌کدام از انتخاب‌های‌ ما مستقل نیست؛ به‌بیان دیگر، هر انتخاب ما، خواه‌ناخواه بر انتخاب‌های بعدی‌مان تأثیر می‌گذارد. بر همین اساس، می‌توان عمل تصمیم‌گیری را به یک زنجیر و هر انتخاب را به حلقه‌ای از این زنجیر تشبیه کرد؛ با این اوصاف، هرچه آگاهی ما بیشتر باشد، می‌توانیم از خطرات و تبعات نامطلوب انتخاب‌های نادرست، جلوگیری کنیم.

واضح است که برای موفقیت در امر تصمیم‌گیری، توجه به تجربیات مفید دیگران و استقبال از آن تجربه‌ها، بسیار راهگشا خواهد بود؛ زیرا شریک‌شدن در آموخته‌های افراد دیگر، به ما کمک می‌کند تا آسان‌تر و با سرعت بیشتری به سوی حل مسائل و تحقق اهداف‌مان حرکت کنیم. با وجود این، ذهنیت بسیاری از ما مثل سنگ، شکل‌ناپذیر و نامنعطف است؛ طوری که حتی اگر تجربه‌های زندگی به میخ‌هایی آهنین تبدیل شوند، به ذهنیت سنگی‌مان نفوذ پیدا نمی‌کنند.

برای مثال، هر سال مرگ‌ومیر افراد زیادی در سراسر کشور را به‌علت گازگرفتگی شاهد هستیم؛ اما معمولا این‌گونه مسائل، زمانی در کانون توجه ما قرار می‌گیرند که در برابر برخی از اشتباه‌ها بهایی گزاف پرداخت کنیم که تا مدت زمانی طولانی، حتی شاید تا پایان زندگی، با وجود تلاش شدید، از بند پیامدهای منفی‌شان نتوانیم خلاص شویم.

البته لازم است که در الگوبرداری از رفتار افراد صاحب‌تجربه، براساس ضابطه‌ها و معیارهای قابل‌قبول و متناسب با نیازمان عمل کنیم؛ زیرا هرکدام از ما علایق، توانمندی‌ها، مصلحت‌ها و اولویت‌های منحصربه‌فرد خودمان را داریم؛ در نتیجه، شراکت در آموخته‌ها و اندوخته‌های کسی که با عینک خاص خودش به مسائل ما نگاه می‌کند، مستعد زیان و پشیمانی است.

۲. به سرمایه‌های دیگران دل خوش کرده‌ایم

یکی از مهم‌ترین دلایل کم‌کوشی و اهمال‌کاری ما در امر تجربه‌اندوزی و عاقبت‌اندیشی، دل‌خوش‌کردن به چیزهایی است که مالکیت‌شان نه در دست ما که در اختیار دیگری است؛ مثل کسی که با تکیه بر ثروت والدین خود، از تن‌دادن به مهارت‌آموزی و تلاش برای کسب استقلال رأی و عمل، سر باز می‌زند.

کافی است چنین کسی یک لحظه به این فکر کند که در مواقعی خاص، والدین او نتوانند یا نخواهند از او پشتیبانی کنند. واقعا چه‌چیزی می‌تواند در این وضعیت بحرانی، او را استوار نگه دارد؟

به‌عنوان مثالی دیگر، فردی با تکیه به اینکه یکی از بستگان یا آشنایان دفتر خدمات ساختمانی دارد، رشته‌ی مهندسی عمران را انتخاب می‌کند. حال اگر به هر دلیل، شخص مدنظر نتواند یا نخواهد از این مهندس عمران آینده، در دفتر ساختمانی خود استفاده کند، تکلیف چیست؟

گذشته از این، باید بدانیم کمتر کسی را خواهیم یافت که بی‌عوض، سرمایه‌ی خود را در اختیار ما قرار دهد. حتی گاهی اوقات، والدین‌مان رفاه مطلوب و رشک‌برانگیزی برایمان فراهم می‌کنند، اما مشروط به اینکه مثلا با کسی ازدواج کنیم که خودشان مدنظر دارند، یا شغل و رشته‌ای را بپذیریم که خودشان پیشنهاد می‌کنند.

در این وضع، برخی از ما، حاضر نیستیم چنین انتخاب‌هایی را به والدین خود یا به هر فرد دیگر واگذار کنیم. اگر جزو این دسته از افراد باشیم، در صورت امکان، برای پرهیز از تجربه‌ی گرفتاری در چنین تنگناهایی، باید از همین الان دست‌به‌کار شویم. هیچ‌کس نمی‌داند در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد. در این میان کسی می‌تواند با رخدادهای پیش‌بینی‌ناپذیر احتمالی آینده، مؤثرتر مقابله‌ کند که در ارزیابی فرصت‌ها و گزینش آنها دقت نظر بیشتری به خرج داده باشد.

۳. با مسئولیت‌گریزی، اشتباهات خود را تکرار می‌کنیم

اگر در میان اطرافیان خود، کسی را یافتیم که بی‌چک‌وچانه، به اشتباه‌های خود اقرار کرده و برای جبران آنها تلاش می‌کند، شایسته است که قدر او بدانیم. اگر گفته شود: «اقرار به اشتباه، از اشتباه‌نکردن دشوارتر است.» به‌سادگی نمی‌توان صحت این حکم را زیر سؤال برد؛ زیرا پذیرفتن اشتباه، لااقل در ظاهر، ما را در موضع ضعف و سلطه‌پذیری قرار می‌دهد؛ همچنین مسئولیت جبران اشتباه و پرهیز از تکرار آن را بر دوش ما می‌گذارد. ما با توسل به مکانیسم‌های دفاعی، آگاهانه یا ناآگاهانه می‌کوشیم از پیشامد چنین وضعی دوری کنیم. اما به فرض جَستن از بند مسئولیت‌پذیری، آیا حذف مسئله، موجب حل‌وفصل آن می‌شود؟

کسی که از پذیرفتن مسئولیت امتناع می‌کند، برای آسودگی و عافیت‌خواهی خود یک قدم مثبت برداشته است؛ اما عاقبت، بهای این امنیت‌طلبی و تن‌پروری را به هر طریق ممکن خواهد پرداخت. از مهم‌ترین نشانه‌های ابتلا به چنین عارضه‌ای، گَزیده‌شدن متعدد از یک سوراخ است. در این حال، گویی مسائل حل‌نشده‌مان مثل یک لشکر نادیدنی، ما را محاصره کرده‌اند، و ما نیز برای خروج از این وضع، مدام با چشمان بسته به در و دیوار می‌زنیم. بی‌تردید نتیجه‌ی اسارت در این چرخه‌ی رفتاری، سرگردانی، واماندگی و فرسودگی است.

آنگاه، در ادامه‌ی این وضع، به بازی‌کردن نقش قربانی روی می‌آوریم. همواره خود را بازنده و مظلوم جلوه می‌دهیم تا با ایجاد احساس گناه در دیگران، حل مسئله را به آنها واگذار کنیم.

این یک مکانیسم دفاعی و یک ابزار کنترل است. در این صورت، وقتی چنین چکشی به‌دست می‌گیریم، خواسته یا ناخواسته همه را به‌شکل میخ می‌بینیم؛ طوری که در گردهمایی‌ها و دورهمی‌ها قصه‌ای تکراری برای تعریف داریم. گله می‌کنیم که این روزها همه میخ شده‌اند!

۴. به حرف مردم بیش از اندازه اهمیت می‌دهیم

به گفته‌ی حافظ: «هرکسی بر حَسَب فکر، گمانی دارد». واقعیت آن است که نه قرار است دیگران را شبیه خود کنیم، نه لازم است خود مشابه آنها بشویم؛ اما چرا بسیاری از ما، مشتاق پیچیدن نسخه برای دیگران یا دریافت تأیید از ایشان هستیم؟

در جواب باید گفت ظاهرا تأیید دیگران، سند خدشه‌ناپذیری برای صحیح بودن عقیده و عملکرد فعلی ماست. هرکس ما را تأیید می‌کند، گویی زیر برگه‌ی عقیده و عملکرد ما را مُهر می‌زند. چه بسیار فرصت‌ها و سرمایه‌هایی که به باد فنا داده‌ایم یا می‌دهیم تا تأیید دیگران را دریافت کنیم.

تأیید دیگران به ما القا می‌کند که ما پذیرفتنی و خواستنی هستیم. این مسئله، ما را از تلاش و تقلا و تردید در عقاید و تصحیح عملکردمان بازمی‌دارد. به گفته‌ی  David Mcraney نویسنده‌ی کتاب You are not so smart: «ذهن انسان، بیشتر به‌دنبال امنیت می‌گردد تا واقعیت. و امنیت از تأیید دانسته‌های قبلی حاصل می‌شود.»

همچنین، نقل به مضمون، بنا بر گفته‌ی برتراند راسل: «بسیاری از ما به مسیر اشتباه خود ادامه می‌دهیم؛ چون برایمان دشوار است به تاول‌های کف پای خود بگوییم مسیر را اشتباه آمده‌ایم.»

۵. به‌جای موفق‌شدن دنبال موفق‌بودن هستیم

یکی از مهم‌ترین عوامل پریدن‌مان از این شاخه به آن شاخه، ناآشنایی با انگیزه‌های واقعی‌مان است. ما گم‌کرده‌ای داریم که هربار نشانه‌های وجود آن را در چیزی یا در جایی تشخیص می‌دهیم. بعد که به آن نزدیک می‌شویم، می‌فهمیم انگار چندان هم هدف خوشایندی را نشان نکرده‌ایم. باز شبحی از گم‌کرده‌ی خود را در چیز دیگری می‌بینیم و بی‌برنامه به‌سمت آن کوچ می‌کنیم. با گذشت زمان، در صورت استمرار این عادت رفتاری‌مان، ناگهان چشم باز می‌کنیم و می‌بینیم زمان و انرژی خود را هدر داده‌ایم؛ ولی همچنان هزار کار ناتمام و هزار آرزوی ناکام‌ داریم.

برخی از افراد به گفته‌ی حافظ به خود نهیب می‌زنند: «بِطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد». اما برخی دیگر در سراشیبی نابودی و تباهی فرو می‌افتند. یا منزوی می‌شوند یا متوقع. شاید هم به نصیحت‌کننده‌هایی تبدیل شوند که انتظار دارند فرزندان یا بازماندگان‌شان به‌جای آنها موفق شوند.

عده‌ای دیگر، باز به اشتباه خود ادامه می‌دهند؛ درحالی‌که به‌ظاهر فکر می‌کنند مشغول جبران گذشته‌اند؛ اما غافل از اینکه در بسیاری از موارد، نمی‌توان ره صدساله را یک‌شبه رفت؛ زیرا موفقیت یک فرایند است نه یک رخداد.

به‌عنوان مثالی عینی و ملموس، فرض کنید یک خانم چهل‌ساله، تا به این سن، به ازدواج و فرزندآوری بی‌اعتنا بوده یا به هر دلیل، در به‌دست‌آوردن چنین موقعیتی ناموفق بوده است؛ اما اکنون، پس از ازدواج، آیا می‌تواند با هدف به‌دنیاآوردن فرزندان بیشتر، طی بارداری‌های متعدد، متوقع باشد که به‌جای نُه ماه، در عرض دو ماه وضع حمل کند؟

گاهی اوقات، ازدست‌دادن فرصت‌ها، دایره‌ی انتخاب‌های ما را چنان محدود می‌کند که حتی تصور خروج از این محدودیت‌ها، ناممکن به‌نظر می‌رسد.

منبع: چطور