استودیوهای استارتاپی نوع جدیدی از کسبوکار هستند. در حال حاضر شاید چیزی حدود ۱۰ تا ۱۵ استودیوی استارتاپ در دنیا وجود داشته باشد که از بین آنها میتوانیم به IdeaLab، Expa و BetaWorks اشاره کنیم. اما به نظر میرسد که در آینده شاهد تعداد بیشتری از این استودیوها با توجه به نوع کاری که انجام میدهند خواهیم بود.
افرادی که پشت این سازمانها هستند کارآفرینان، سرمایهگذاران و سازندگان هستند. آنها معمولا در شرکتهای خارجی سرمایهگذاری نمیکنند. در اکثر موارد ایدهها از دل همین شرکتها بر میآیند، از ابتدا ساخته میشوند تا ایده تجاری شکل بگیرد و بعد به شکل یک استارتاپ مستقل با تیمی مستقل از استودیو جدا میشوند در حالی که هنوز هم استودیو سهمی از این معادله دارد.
او میگوید: «وقتی ۹ ماه پیش استودیوی استارتاپی Pioneer Square Labs که من در آن کار میکنم آغاز به کار کرد اطلاعات زیادی در مورد این که چطور باید چنین بیزنسی اداره شود، وجود نداشت. درست شبیه به زمانی که Y Combinator و TechStars مدل شتابدهی خود را آغاز کردند که البته در آن زمانی به خوبی درک نشده بود. پس از آن نمونههای بسیاری از مدلهای شتابدهی به کسبوکار مورد آزمایش قرار گرفتند و در نهایت برخی شکست خوردند و برخی به کار خود ادامه دادند. حالا اطلاعات و تجربیات زیادی در این زمینه برای کار آفرین بعدی که بخواهد بیزنس شتاببخشی به کسبوکارها را ایجاد کند وجود دارد.»
بنابراین تصمیم گرفتم برخی از نکات کلیدی که طی این مدت در رابطه با اداره یک استودیوی استارتاپی یاد گرفتهام را با شما به اشتراک بگذارم.
از بین تمام دروسی که طی این مدت یاد گرفتهایم من ۹ مورد را برای شما انتخاب کردهام چرا که بیان آنها سادهتر بوده و البته فکر نکنید که خیلی واضح هستند (بسیاری از چیزهایی که در ادامه میخوانید در ابتدا واقعا واضح به نظر میرسند ولی وقتی واقعا در حال اداره یک کسبوکار باشید این موارد چندان هم روشن نیستند).
۱. تحقیقات راه طولانی پیش رو دارند
نمیخواهم وارد فرآیند ایدهپردازی خودمان شوم ولی میتوانم به شما بگویم که اصلا چیز عجیبی نیست که وقتی فردی ایدهاش را مطرح میکند، ناگهان متوجه شود که ۳ شرکت با همین ایده در حال حاضر مشغول فعالیت در بازار هستند. اگر هیچ شرکتی را پیدا نکردید که قبل از شما در حال کار با ایده شما باشد، باید از خودتان بپرسید که چرا؟ و با دقت بیشتری دادهها را بررسی کنید. در بسیاری از موارد قوانینی وجود دارد که مانع از اجرایی شدن ایده شما میشوند و حتی بدتر، گاهی پول لازم برای عملی کردن ایده خود را ندارید.
گاهی اوقات تحقیقات سبب میشوند به ایدههای بهتری برسید که تابهحال صورت نگرفتهاند یا این که اگر پول و انرژی صرف گزینه X شوند بهتر است تا این که صرف گزینه Y شوند.
۲. نزدیک پول باقی بمانید
بخشی از فرآیندها مالی میباشد. کسبوکاری داشته باشید که ارزش اصلی را به مشتری تحویل دهد. بله برخی از تجارتها در ابتدا فاصله زیادی با پول داشتهاند مثل فیسبوک ولی یک استودیوی استارتاپ معمولا فرصت کافی برای محصولی که مقیاسهای اصلیاش بلندمدت هستند را ندارد. نزدیک بودن به گردش مالی و درآمدزایی در کوتاهمدت تاثیر زیادی در قبول یا رد شدن یک کسبوکار کوچک دارد.
۳. ایدههای نه چندان داغ زودتر پذیرفته میشوند
من میخواهم به شما بگویم داغ بودن ایدهها رابطه عکس با پذیرفته شدنش دارد. چرا چنین رابطهای وجود دارد؟ درست مثل جامعه بشری، جایی که جذابیتهای جنسی بین دو نفر میتواند در قضاوت درست آنها تاثیر بگذارد، به گونهای که عیبهای طرف مقابل را نبینند، جذابیت ایدهها هم میتواند گاهی همچون ابری تصمیمات را مبنی بر پیگیری کردن یا نکردن آنها تحت تاثیر قرار دهند.
البته گاهی ایدهها فقط از نظر صاحب ایده داغ محسوب میشوند. ممکن است شما توسط صنعت، فناوری یا فردی که موفقیتی در زمینهای کسب کرده اغوا شده باشید. تمام این موارد میتوانند یک قضاوت صحیح را تحت تاثیر قرار دهند.
از سوی دیگر، وقتی شما به ایدهای در رابطه با یک حوزه نه چندان تجملاتی و داغ نگاه میکنید یا ایدهای که از فناوریهای مرسوم استفاده میکند یا ایده در زمینههایی که هیچ میلیاردر مشهوری در آن حوزه وجود ندارد، اگر اکثر افراد تیم شما موافق هستند که آن ایده را پیگیری کنید بنابراین میتوانید مطمئن باشید که باید آن ایده را دنبال کنید.
۴. به دنبال جایی باشید که ایدهها تلاقی پیدا میکنند
این طور نیست که بهترین ایدهها ناگهان به مغز شما خطور کنند. برخی فلاسفه معتقدند که چیزی به نام ایده جدید وجود ندارد و تمام ایدهها ترکیبی از ایدههای سابق هستند و این همان جایی است که همه چیز جذاب میشود.
بهترین ایدهها معمولا ترکیبی از ایدههای قبلی، تکامل یک ایده دیگر یا ایده موفقی هستند که در حوزه دیگری به کار گرفته شده است
بهترین ایدهها معمولا ترکیبی از ایدههای قبلی، تکامل یک ایده دیگر یا ایده موفقی هستند که در حوزه دیگری به کار گرفته شده است. چیزی که میخواهم بگویم این است که بهترین راه بهدست آوردن ایده، تحقیق کردن و جستجوی ایدههای قبلی برای الهام گرفتن است.
۵. میانگین به درد نمیخورد
تصور کنید شما و تیمتان در حال امتیازدهی به ۲ ایده هستید. هر فردی امتیازی بین ۱ تا ۵ (۱ به معنی افتضاح و ۵ به معنی عالی) به هر ایده میدهد. در این صورت کدام ایده بهتر است: ایده A با میانگین ۳.۲ یا ایده B با میانگین ۳.۵؟ شما دقیقا نمیدانید. اینجا هدف رسیدن به اجماع نیست بلکه باید ایدهای انتخاب شود که توسط نسبت خوبی از تیم با شدت پیگیری شود. برای مثال اگر همه به ایده B امتیاز ۳.۵ داده باشند ولی برای ایده A برخی امتیاز ۵، برخی امتیاز ۳ و برخی ۲ داده باشند در این صورت ایده A برای امتحان بهتر است.
بنابراین هدف این نیست که همه را قانع کنیم که یک ایده خوب است یا حتی هدف این نیست که یک آستانه متوسط دلخواه پیدا کنیم بلکه هدف پیدا کردن ایدهای است که چند نفر از اعضای تیم انگیزه کافی برای جستجو و پیگیری آن را دارند.
۶. تنوع فوقالعاده است
برای فردی که در انزوا وسط جنگل زندگی میکند، بسیار دشوار است که ایدهای برای محصولی پیدا کند که مردم به آن نیاز دارند. شاید نه به آن شدت ولی همین موضوع در رابطه با یک سری رفیق که هم سن و سال هم هستند و همگی به یک دانشگاه رفتهاند، در شهر یکسانی زندگی میکنند و مشکلات یکسانی هم دارند که باید حل کنند و این مشکلات چندان با مشکلات مردم همخوانی ندارد نیز صادق است.
برای فردی که در انزوا وسط جنگل زندگی میکند، بسیار دشوار است که ایدهای برای محصولی پیدا کند که مردم به آن نیاز دارند
اگر با نکته شماره ۴ موافق هستید یعنی شما هم موافقید که ایدهها از ترکیب ایدههای قبلی بهوجود میآیند در این صورت ساده است که متوجه شوید چرا تنوع در نوع تفکر، سابقه و تجربیات بهترین منبع ایدههای خام است.
حتی تنوع جنسیتی نیز مهم است، همینطور سایر موارد متنوع از قبیل تجربیات زندگی، سن، مذهب، دیدگاههای سیاسی، سابقه و غیره مهم هستند.
۷. بیتعهد ولی پرشور
درست مثل ازدواج، لازم است که شما دورانی را با ایده خود بگذرانید بدون این که تعهدات سنگین داشته باشید (دوران نامزدی). این میزان تعهدات کم بخصوص در روزهای اولی که ایده به ذهنتان میرسد مفید است. بدون شک شما نمیخواهید عاشق ایدهای شوید که شما را از دیدن نقصهایش باز میدارد. شما اشتیاق زیادی برای درک این ایده دارید بدون این که تعهدی برای آن داشته باشید.
بیتعهدی یکی از اصلیترین دلایل در عدم موفقیت استارتاپها است
بیتعهدی اولین دلیلی است که من فکر میکنم بسیاری از افراد نمیتوانند در یک Startup studio کار کنند. واقعا مشخص نیست که چقدر سریع ایدهای که شما روی آن کار میکنید میتواند تغییر کند. شاید یک شریک توزیع مهم تصمیم بگیرد که دیگر با شما شراکت نکند. شاید یکی از کارشناسان یکی از بخشهای حساس کار تصمیم بگیرد که ناگهان این کار را ترک کرده و به یک شرکت دیگر با کار تماموقت ملحق شود. شاید مشخص شود یک فناوری خاص که پیش از این تصور میشد طی چند هفته آماده میشود، به ۶ ماه زمان نیاز دارد و در قالب مدل استارتاپ استودیو نمیگنجد. خیلی چیزها ممکن است آنطور که از قبل پیشبینی میشد پیش نروند در هر حال شما باید قادر باشید که روابط را گرم نگه دارید.
۸. همیشه در حال استخدام کردن باشید
همیشه در حال استخدام کردن باشید. خیلی عجیب است که چقدر سریع همه چیز تغییر میکند و همه چیز میتواند از ۵ به صفر یا از ۵ به ۱۰ برسد. شاید این ماه یک پروژه را تعطیل کنید ولی ماه بعد مجبور باشید برای توسعه یک پروژه در انتظار مدیرعامل یا مدیر ارشد فناوری مناسب بمانید. تنها راهی که ما پیدا کردهایم این است که منتظر نمانیم تا همه چیز قبل از استخدام مدیرعامل و مدیر ارشد فناوری آماده شود، خوب متوجه شدهایم که شاید این تلاشها بدون آنها به هیچ ثمری نرسد.
۹. مجموعه بسیار کوچک = کارآفرینان ∩ ایده پردازان
اشتراک بین مجموعه کارآفرینان و ایدهپردازان مساوی یک مجموعه کوچک است. اگر فقط یک چیز باشد که میخواهم در این مقاله به آن تاکید زیادی داشته باشم این است که ما به اشتباه فکر میکنیم که کارآفرینان خوب، ایدهپردازان و خلقکنندههای خوبی هم هستند. رسانهها ما را با داستانهای جذاب در مورد این که چطور یک نفر ناگهان ایدهای به ذهنش خطور کرده، استارتاپی را بنیانگذاری کرده، به یک رهبر جذاب تبدیل شده و چند سال بعد هم میلیاردر شده بمباران میکنند. این افسانهای روی افسانه دیگر است.
رسانهها ما را با داستانهای جذاب در مورد این که چطور یک نفر ناگهان ایدهای به ذهنش خطور کرده، استارتاپی را بنیانگذاری کرده، به یک رهبر جذاب تبدیل شده و چند سال بعد هم میلیاردر شده بمباران میکنند ولی این تفکری سادهلوحانه است
ری کراک مک دونالدز را بنیانگذاری نکرد، هووراد شولتز Starbucks را بنیانگذاری نکرد. ایلان ماسک تسلا را بنیانگذاری نکرد. بسیاری از کارآفرینان مطرح (حتی آنهایی که در گذشته موفق بودهاند) تقلا میکنند تا ایدههای خوبی برای پیگیری کردن پیدا کنند. بسیاری از آنها فکر نمیکنند که نیاز باشد تا در روز شروع آن ایده آنجا باشند ولی آنها اشتیاقی از خود برای ایدههای دیگران نشان میدهند و برنامه روحی دارند که چطور ایده را از نقطه A به نقطه Z برسانند.
و البته در نهایت همه ما میدانیم که فقط ایده مهم نیست بلکه اجرای آن ملاک است.